و در گوش گرفتند و
دانستند كه پيش ما همه مردم، به طور برابر از حق برخوردارند، با اين حال به سمت
نابرابرى و اين كه حقى را به خود اختصاص دهند، گريختند، خداوند آنها را از رحمتش
دور كند و نابودشان سازد.
به خدا قسم
كه آنها از ظلم و ستم فرار نكرده و به عدل و داد نپيوستهاند، و ما اميدواريم در
امر خلافت كه خداوند دشواريش را براى ما آسان و ناهموارىاش را بر ما هموار سازد،
اگر به تمام اينها اراده خدا و مصلحت تعلق بگيرد، و السلام».
[شرح]
(72347-
72337)
عبارت: اما
بعد ... معاويه،
اطلاع از
آگاهى خود به جريان كار آنهاست.
(72411- 72348)
و عبارت:
فلا تأسف ... مددهم،
نوعى دلدارى
از سوى امام (ع) به سهل است به خاطر از دست دادن افراد مدينه و كمك ايشان. و در
عبارت: فكفى ... العدل، از تأسف بر فرار و دورى افرادى از مردم مدينه، سخن را به
ذكر عيبهايشان، در دو قياس مضمر كشانده است كه صغراى قياس اول همان جمله: فكفى ...
الجهل است، و
كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كسى كه آن طور باشد، جاى تأسف ندارد. كلمه:
فرار فاعل كفى است، كلمات: غيا، شافيا تميزند.
صغراى قياس
دوّم، جمله: و انّما هم اهل الدنيا، است. يعنى، چون روش آنها چنين بود، از عدالت
نزد ما با خبر بودند، و مىدانستند كه مردم در نزد ما به طور مساوى از حق
برخوردارند، به سمت اختصاص دادن حقى براى خود و استبدادى كه نزد معاويه بود، فرار
كردند. و كبراى مقدر آن نيز چنين است: و هر كس كه داراى چنان حالتى است، تأسّف بر
او روا نيست. و از آن رو، امام (ع) آنها را به دورى از رحمت خدا و هلاكت، نفرين
كرده است، كلمات:
بعدا و سحقا.
مصادرى هستند كه براى نفرين وضع شدهاند.
(72442-
72412) آن گاه امام (ع)، سوگند ياد كرده كه آنان از ظلم و جور وى، فرار نكرده و به
عدل و داد معاويه نپيوستهاند، تا مطلب خود را- در مورد حالات اين مردم كه به