(تفنّن): آميختن،
گوناگون ساختن (اساطير): سخنان بيهوده، جمع اسطوره به ضم همزه، و اسطاره، به كسر
است (دهاس): جاى هموار نرم بىشن و سنگريزه (ديماس): جايى كه بسيار تاريك است،
مانند سرداب و نظير آن (مرقبة): جاى بلندى كه ستاره شناس بدانجا بالا مىرود
(أنوق): عقاب (عيّوق): ستاره معروف (تنهد): يورش برد (أرتجت): بسته بود
[ترجمه]
«امّا بعد،
وقت آن رسيده است كه با تيزبينى و ژرف نگرى، در امور بنگرى [و براى آگاهى به
حقايق] از آنها بهره بگيرى. زيرا تو با ادعاى باطلت، به راههايى كه پيشينيان تو
رفته بودند، رفتى، و بىباكانه خود را در منجلاب دروغها انداختى، و چيزهايى را كه
بالاتر از حدّ تو بود، به دروغ به خود بستى، و چيزى را كه نزد تو امانت سپرده
بودند، در ربودى، از آن رو كه منكر حق شوى و زير بار چيزى كه از گوشت و خونت براى
تو مهمتر است نروى در حالى كه فضاى گوشت از آن آكنده و سينهات از آن پر است، آيا
اگر از حق و راستى بگذريم چيزى جز گمراهى آشكار هست؟ و آيا پس از روشن شدن حق چيزى
جز اشتباهكارى و آميختن حق به باطل وجود دارد؟ بنا بر اين از آميختن حق و باطل
برحذر باش، زيرا فساد، مدتى است كه پردههاى خود را آويخته و تاريكىاش چشمها را
كور كرده است.
نامهاى از
تو دريافت كردم، كه مطالبش آشفته و گفتارش سستتر از آن بود كه معنى صلح و سازش از
آن برخيزد، در حالى كه افسانههايى در آن بود كه از حدّ دانش و حوصله تو بيرون است
و بافته و ساخته تو نيست، نسبت تو به اين مطالب مانند كسى است كه در زمين شنزار
فرو رفته و خطاكارى كه در جاى تاريك مرتكب اشتباه شده! و خود را به جاى بلندى
بردهاى كه رسيدن به آن بسيار دور و نشانههاى آن بر تو مستور است و عقاب بدانجا
نرسد و ستاره عيّوق هم با آن برابر نشود.