را عرضه كرد، باز هم
خوددارى كرد، عبّاس آهسته به او گفت: اى ابو سفيان، هر چند به دل نمىگويى به زبان
گواهى ده، كه خدايى جز اللّه نيست، و محمّد فرستاده خداست، زيرا اگر نگويى، او
الآن دستور قتل تو را مىدهد، اين بود كه از روى جبر، از ترس كشته شدن، شهادتين را
بر زبان آورد، زيرا او در اطراف پيامبر (ص) بيش از ده هزار نفر را مىديد كه به
يارى او برخاسته و گرد او را گرفتهاند، و اين است معناى سخن امام (ع): اما بعد
... حزبا.
(71287-
71262) جواب دوم: به ادّعايى كه معاويه نسبت به قتل طلحه و زبير، و تارومار كردن
عايشه، و فرود آمدن ميان دو شهر بصره و كوفه، در برابر او داشت: با اين عبارت:
پاسخ داده است: و ذلك ... اليك و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه
كبراى آن در حقيقت چنين است: و هر كه در جريان كارى نبوده است، و هيچ گونه دخالتى
نداشته، تكليفى ندارد و عذر تقصير و كوتاهى نسبت به آن كار متوجّه او نمىشود.
(71302-
71288) جواب سوم: به تهديد معاويه كه امام (ع) را در ميان جمعى از مهاجران و انصار
ملاقات خواهد كرد! دو پاسخ داده است:
1- او وانمود
كرده كه خود از مهاجران است، و امام (ع) با اين عبارت او را تكذيب كرده است: و قد
انقطعت الهجرة يوم اسر ابوك [1]، يعنى به هنگام فتح مكّه. توضيح آن
كه، معاويه و پدرش و گروهى از خاندانش، پس از فتح مكه، اظهار اسلام كردند، و
پيامبر (ص) فرمود: بعد از فتح مكّه، هجرت معنى ندارد.
بنا بر اين،
نام مهاجران بر ايشان، صادق نيست. و امام (ع) اين را كه عباس، ابو سفيان را به
اجبار نزد پيامبر (ص) برد و او در معرض قتل قرار گرفت، اسارت، ناميده است.
[1]
در نهج البلاغهها اكثرا (أخوك) آمده است، چنانكه در متن اينجا نيز (اخوك) بوده
است امّا به طورى كه ملاحظه مىشود، (ابوك) مناسبتر با داستان فتح مكه و (اخوك) مناسب
با (جنگ بدر) است- م.