الهى باعث آن شود كه
پيمان را به ناحق ناديده بگيرد. و در اين مورد با عبارت:
فانّ صبرك
... آخرتك او را وادار به استقامت و پايدارى كرده است، و آن عبارت به منزله صغراى
قياس مضمرى است. و مقصود امام (ع) از پيامد آن، همان كيفر الهى است كه به دنبال
دارد، و مقصود از بازخواست، همان بازخواست نسبت به وفاى عهد در روز قيامت است، و
منظور از منحصر بودن راه، به بازخواست از پيمان كنايه از پايبندى بدان است، و
متّصف كردن بازخواست بر اين كه، در دنيا و آخرت راهى براى عفو از پيمان شكنى
ندارى، به اين منظور است كه در مقابل آن بازخواست، نه دنيايى در كار است كه راهى
داشته باشى و به اميد خير دنيا باشى، زيرا آن روز دنيايى وجود ندارد، و نه راه
آخرتى هست، زيرا در آخرت جز براى كارهاى خوب راه پذيرشى نيست. و هر كسى كه مورد
بازخواست الهى واقع شود، خير قابل قبولى در آخرت ندارد. و بعضى، «تستقيل» با ياء
روايت كردهاند:
يعنى تو راه
بازگشت از آن بازخواست و پيامد ناروا را ندارى، نه در دنيا و نه در آخرت.
(69414-
69408) بيست و دوم: او را از آلودن دستش به خونها و خونريزى به ناحق، يعنى از قتل
نفس برحذر داشته است، و با دو دليل زير او را از اين كار بيم داده است:
(69436-
69415)
1- عبارت:
فانّه ... حقّها
كه خود مقدمه
صغراى قياس مضمرى است به اين ترتيب: زيرا خونريزى به ناحق، نزديكترين انگيزه براى
فرا رسيدن عذاب خدا، و مهمترين سبب مجازات و بالاترين موجب از دست دادن نعمت، و
كوتاهى دوران حكومت و عمر انسانى است. بديهى است كه خون به ناحق مهمترين علت براى
هر سه مورد است، از آن رو كه باعث توجّه و انگيزش مردم بر نابودى قاتل شده و موجب
نزول خشم خداوند براى او مىگردد، چون قتل بزرگترين نوع مصائب، نفرت انگيز است، و
كبراى مقدّر نيز چنين است: و هر چه آن چنان باشد دورى جستن از آن واجب است.