(شرط): گروهى
كه خود را با علامتهاى خدمتگزارى مشخّص مىكنند و با آن علامات از ديگران
بازشناخته مىشوند (خرق): خلاف مدارا (انف): درشتى، خويى كه با خودبينى همراه است.
(اكناف):
اطراف و جوانب (اسداء): بخشش (حامّة): خويشاوندى (عقدة): زمين زراعتى (عقدة): جاى
پر درخت و نخلستان (اعتقد الضّيعة): زمين و باغى فراهم آورد (مغبّه): سرانجام كار-
نتيجه (اصحر): آشكار ساخت