داشتن آنها از خود، و
ديگر آن كه عيبهاى ظاهرى مردم- نه معايب پنهانى- را بايد از بين ببرد، و اين مطلب
را از راه عيبپوشى در حدّ توان، مورد تأكيد قرار داده است، زيرا هر نوع عيبى به
منزله ناموس است، و براى تشويق به اين كار، توجّه به پىآمد آن عمل داده است كه خداوند
عيبهايش را كه او دوست دارد از مردم پنهان بدارد، در مقابل پنهان داشتن گناهان و
معايب مردم، مخفى مىدارد.
(66813-
66802) دوازدهم: به او دستور داده است تا هر نوع كينه و رنجش قلبى خود را از مردم
به دليل اين كه اينها از اخلاق رذيله است، از خود دور كرده، و وسايل آن را از قبيل
باور داشتن سخنچينى و پذيرفتن سخنچينان، از بين ببرد.
(66834-
66814) سيزدهم: مبادا هر سخن مبهم و بىدليل را باور كند، و از باور داشتن عجولانه
سخن سخنچينان وى را منع كرده و به وسيله قياس مضمرى بر اين مطلب توجه داده است كه
صغراى آن عبارت «فانّ الساعى ... الناصحين» است و دليل فريبكارى آنان، ايجاد كينه
توزيها و عداوتهاى ميان مردم و گسترش فحشا و فساد روى زمين است. و كبراى مقدّر
قياس چنين است: و هر كه فريبكار باشد، نبايد مورد توجه قرار گيرد.
(66872-
66835) چهاردهم: وى را از طرف مشورت قرار دادن سه دسته نهى فرموده است:
تنگ نظر،
ترسو و حريص، و به دليل پيامد بد، مشورت كردن با هر كدام از اين سه گروه به وسيله
قياس مضمرى اشاره فرموده است كه صغراى قياس اول، عبارت:
يعدل بك ...
الفقر است. توضيح آن كه شخص تنگ نظر، جز بر آنچه كه در نظر وى مصلحت دارد، يعنى
تنگ نظرى و آنچه لازمه آن از قبيل ترساندن از بيچارگى است، رأى نمىدهد، و اين خود
باعث دور داشتن شخص مشورت كننده از كار خير است.
صغراى قياس
دوم، جمله: ليضعّفك عن الامور است، زيرا شخص ترسو نظر نمىدهد مگر به لزوم حفظ نفس
و ترس از دشمن كه در نظر او مصلحت