براى ورود شبههها بر
قلب و پوشاندن صفحه دل، استعاره آورده است.
جمله: تغشاهم
جمله حاليه و محلّا منصوب است.
همچنين كلمه:
التّلاطم (امواج) را استعاره براى بازى كردن اين شبههها با عقل ايشان، آورده است
عبارت آن بزرگوار: فجازوا، عطف بر: القيتهم، است، مقصود اين است كه آنان [مردم
شام] به سبب شبهههايى كه بر آنها القا كردى از حق عدول كردند و در مبارزاتشان به
سبب تعصّب جاهليت و جانبدارى از ريشههاى قومى و مفاخرشان، بدون ملاحظه و دفاع از
دين به جاه و مقام خود، متّكى شدند به جز آن افراد عاقلى كه به سمت حق بازگشتند،
زيرا آنان تو را و موضع گمراهى تو را شناختند و از تو بريدند و از يارى تو در هدف
شومت كه ويرانگرى بناى دين بود آن گاه كه آنان را بر كارهاى دشوار و ويران كننده
دين واداشته و آنان را از راه حق دور كرده بودى، به خدا پناه بردند.
براستى او
مردم عرب را با شبهه قتل عثمان و خونخواهى او به گمراهى كشيد. همين كه خردمندان
عرب و طرفداران دين آگاه شدند كه اين عمل فريبكارانه به خاطر رياست و سلطنت است از
معاويه دورى كردند و از او بريدند.
(62980-
62934)
عبارت: على
اعقابهم و على ادبارهم،
استعاره
ترشيحى الفاظ: اعقاب و «ادبار» از اشياء محسوس به معقول است. استثناء [الّا من
فاء] از گروهى است كه معاويه آنان را فريب داده است. كلمه الصّعب (دشوار) عاريه
آورده شده است براى كارهايى كه از نظر دين انجام آنها دشوار بوده است و معاويه
مردم را به آن كارها وامىداشته است، از آن رو كه ارتكاب چنين اعمالى باعث انحراف
آنان از راه حق و گرفتاريشان در گردابهاى هلاكت مىشد، همان طورى كه سوار شدن بر
شتر ناهموار چموش باعث به بيراهه بردن شترسوار، و انداختن وى در گرداب مهالك است،
و همچنين كلمه: القصد يعنى طريق محسوس،