كه امانت در اين آيه به عبادت و طاعتى كه از
انسان (از حيث اين كه انسان است) خواسته شده، برگشت دارد و پيداست كه چنين عبادت و
طاعتى از غير او ساخته نيست، زيرا او از آن جهت بار اين امانت را به دوش گرفته كه
شايستگى زندگى دنيا و آخرت به او داده شده و براى اين امر آفريده گرديده است.
توضيح مطلب اين است كه مخلوقات خداوند متعال يا جماد و فاقد حياتند و
يا داراى حيات، دسته دوّم يا فرشتگانند و يا حيوانهاى زمينى، گروه اخير يا
بىزبانند و يا داراى نطق و گويش، و از جمله اينها انسان است كه شايستگى آباد كردن
دنيا و آخرت و زيستن در هر دو جهان به او داده شده است، او به گونهاى آفريده شده
كه واسطه ميان پستترين حيوانها كه حيوان بىزبان است و شريفترين موجودات كه
فرشتگانند قرار دارد، و نيروى اين دو عنصر در او جمع شده است، چنان كه در شهوت و
غضب و توليد مثل و ديگر قواى بدنى شبيه حيوانها، و در داشتن روح مجرّد و خرد و
دانش و عبادت و ديگر كمالات نفسانى همانند فرشتگان است، حكمت و هنر آفرينش سرشت او
اين است كه چون عنايت حقّ تعالى اقتضا كرد كه او را بيافريند، و به عبادت و بندگى
خود مخصوص، و در روى زمين جانشين خويش گرداند، تا آن را آباد و معمور سازد، هر دو
نيروى ملكى و حيوانى را در نهاد او گرد آورد، زيرا اگر او را مانند چهار پايان
خالى از خرد و انديشه مىآفريد شايستگى معرفت و قابليّت بندگى خاصّ او را نداشت، و
اگر همچون فرشتگان فارغ از شهوت و غضب و ديگر قواى بدنى آفريده مىشد صلاحيّت
آبادانى زمين و خلافت او را در آن نمىيافت، و به همين مناسبت است كه خداوند در
پاسخ فرشتگان مىفرمايد: «من مىدانم آنچه را شما نمىدانيد» بنا بر اين مقام
بندگى خاصّ مذكور كه همان امانت الهى مورد بحث است كه تنها در خور انسان بود و
ديگرى جز او صلاحيّت احراز آن را نداشت، و چنان كه پيش از اين دانستهايم امتناع
آسمانها و زمين و كوهها از تحمّل قبول اين امانت به زبان حال به سبب ناتوانى و عدم
شايستگى آنها، و بيم از كيفر