حديبيّه هنگامى كه پيمان صلح نوشته مىشد
عمر مخالفت كرد و به پيامبر خدا (ص) عرضه داشت آيا ما بر حقّ نيستيم؟ پيامبر (ص)
فرمود: آرى بر حقّيم، عرض كرد: آيا آنها دروغگو نيستند؟ فرمود: بلى. عرض كرد:
چگونه است كه ما را در دين خود دچار شكّ و ترديد مىسازى؟ پيامبر خدا (ص) فرمود:
من به آنچه فرمان داده مىشوم عمل مىكنم، عمر برخاست و به برخى از صحابه گفت: آيا
خداوند وعده دخول مكّه را به ما نداده بود، در حالى كه اينك از آن محروم شده و با
شكّ و شبهه در دين خود به ديار خويش باز مىگرديم، به خدا سوگند اگر يارانى
مىداشتم هرگز دستخوش شكّ و شبهه نمىشدم، ابو بكر به او گفت: واى بر تو از گفتار
و رفتار پيامبر (ص) پيروى كن، به پروردگار سوگند او پيامبر خداست، و خداوند او را
ضايع نمىگرداند، سپس به او گفت: آيا پيامبر خدا به تو گفت امسال داخل مكّه خواهد
شد، عمر گفت نه، ابو بكر گفت: پس در آينده به مكّه وارد خواهد گرديد، از اين رو در
هنگامى كه پيامبر (ص) مكّه را فتح كرد، و كليدهاى خانه به آن حضرت تقديم شد عمر را
فرا خواند و فرمود: اين است آن وعدهاى كه به شما داده شده بود.
(47699- 47686) 2- ديگر مواسات آن حضرت با پيامبر خدا (ص) در فدا
كردن جان خويش است، و اين منقبتى است كه اختصاص به آن حضرت دارد، و در موارد
متعدّد اتّفاق افتاده، كه از آن جمله در جنگ احد است و اين هنگامى بود كه اطرافيان
پيامبر (ص) آن حضرت را رها كرده و فرار اختيار كرده بودند، و على (ع) همچنان در
كنار پيامبر (ص) ايستاده و پايدارى مىكرد.
مورّخان نقل كردهاند در جنگ احد هنگامى كه پيامبر خدا (ص) مجروح شده
و از آن حضرت رمقى بيش باقى نمانده، و مردم فرياد مىزدند محمّد (ص) كشته شده است،
دستهاى از سپاه مشركان مشاهده كردند آن حضرت در حالى كه زنده است در ميان كشتگان
افتاده است از اين رو آهنگ او كردند، پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: اينها را از من
درو كن، على (ع) حمله كرد، و آنها را فرارى داد و