بود، درنگ امام (ع) در دادن پاسخ به او براى
اين بود كه استعداد و آمادگى او را براى پذيرش موعظه، و تأثير عميق آن را در وجود
او مىدانست و بيم داشت كه با شنيدن پاسخ، از خوف خدا هوش از سرش برود و جان از
قالب تهى كند، از اين رو او را به رعايت تقوا دستور داد، و منظور از اين ترس از
خدا در باره حفظ جانش بود كه مبادا بر اثر اين پرسش، حادثه ناگوارى براى او رخ
دهد، معناى و أحسن كه در دنباله جمله اتّق اللّه آمده اين است كه بر جان خويش
نكويى كند، و آن را به كارى كه بيش از توان اوست وادار نسازد، از اين رو هنگامى كه
همّام بىهوش به زمين افتاد و مرد، امير مؤمنان (ع) فرمود: بدانيد به خدا سوگند من
در باره او از اين حيث بيمناك بودم، و امام (ع) هنگامى پاسخ او را داد كه به گفتار
آن حضرت بسنده نكرد و جز جواب پرسش خود را نمىخواست و عزم عليه يعنى در خواهش خود
اصرار ورزيد و آن بزرگوار را سوگند داد.
اگر گفته شود: چگونه امام (ع) با اين كه ظنّ غالب به هلاكت او دارد
به وى پاسخ مىدهد؟ در صورتى كه او مانند پزشك است كه به هر يك از بيماران بر حسب
استعداد و توان طبيعت او دارو تجويز مىكند.
پاسخ اين است: چيزى را كه آن حضرت در باره همّام گمان داشت اين بود
كه بر اثر شوق بسيار هوش از سر بدهد امّا اين كه اين امر به مرگ او منجرّ گردد در
گمان آن حضرت نبود.
اين كه امير مؤمنان (ع) نخست بيان داشته كه خداوند از طاعت مخلوق
بىنياز و از نافرمانى و معصيت آنان ايمن است براى اين است كه ممكن است برخى از
نادانان گمان كنند كه در تقوا و طاعت بندگان سودى، و بر اثر گناه گنهكاران زيانى
متوجّه حقّ تعالى مىگردد، زيرا همگى يا بيشتر دستورهاى خداوند به موضوع تقوا و
طاعت او برگشت دارد و همين پرهيزگارى است كه