خود را عرضه مىكند و خويشتن را بر اين امر
منصوب و موظّف داشته است، واژه مراهم (جمع مرهم به معناى دارو) استعاره است براى
دانشها و صفات پسنديده و برجستهاى كه نزد آن حضرت است، واژه مواسم نيز استعاره
است براى تعزيرات و حدود شرعى و اجراى آنها در باره كسى كه ارشاد و تعليم در او
سودمند نمىافتد، بنا بر اين او همچون پزشك حاذقى است كه همه داروها و مرهمها، و
اسباب داغ كردن و سوزاندن زخمها را براى كسى كه مرهم او را سودمند نيست در اختيار
دارد، تا هر جا كه نياز باشد اين داروها و اسباب را به كار برد، براى درمان دلهاى
كور تا آنها را جهت پذيرش انوار علوم، و هدايت به جادّه حق آمادگى دهد و چشم بصيرت
آنان را بدين طريق بينايى بخشد، و براى معالجه گوشهاى كر تا آنها را جهت قبول
موعظه و اندرز مهيّا سازد، واژه صمم (كرى) بطور مجاز بر كسى كه موعظه و ارشاد در
گوش او فرو نمىرود و همچون كران است اطلاق شده و اين از باب اطلاق اسم ملزوم بر
لازم آن است. زيرا كرى مستلزم عدم بهرهمندى از موعظه و ارشاد است. همچنين براى
درمان زبانهاى گنگ تا آنان را به ذكر خدا و سخنان حكمت آميز گويا سازد، واژه بكم
(لالى) بطور مجاز بر زبانهايى اطلاق شده كه بدانچه مطلوب و شايسته است گويا نيست و
اين حالت باعث شده كه همانند افراد لال و بىزبان باشند.
(21095- 21079)
فرموده است: متّبع.
واژه متّبع (پيگير) صفت براى طبيب است، و عبارات مواضع الغفلة و
مواطن الحيرة كنايه از دلهاى جاهلان است، و اشاره مىفرمايد كه اينها كسانى هستند
كه از انوار حكمت و معرفت كسب روشنى نكردهاند يعنى از دانش و اخلاق چيزى به دست
نياوردهاند، و همچون آتش زنه كه به وسيله آن آتش پديد مىآورند نتوانستهاند به
وسيله فرا گرفتن علومى كه پردههاى جهل و نادانى آنها را بدرد مشعل معرفت را در
جان خويش بر افروزند و شبستان دل را بدان روشنى بخشند.