براى هر زمانى حدّى و براى هر غيبتى بازگشتى
مقرّر است، سخن عالم ربّانى خود را بشنويد، و دلهاى خود را براى گفتار او آماده
سازيد، و چون شما را بانگ زند بيدار شويد، آن كه كاروان را راهنمايى مىكند بايد
به كاروانيان راست گويد و افراد پراكنده را گرد آورد و حواس خويش را مجتمع سازد،
اين مرد ربّانى شما، حقايق را برايتان مانند مهرهاى كه آن را براى شناسايى
مىشكافند، روشن و باز كرده، و همچون صمغى كه از درخت خارج مىكنند، حقّ را از
باطل براى شما جدا كرده است.
آرى در اين هنگام، باطل در مواضع خود جا گرفته، و سپاه جهل و نادانى
بر مركبهاى خويش سوار شده و طاغوت عظمت يافته، و دعوت كنندگان راه حق كم شده، و
روزگار همچون درندهاى گزنده حمله كرده و باطل مانند شتر نر پس از مدّتى خاموشى به
صدا در آمده است، مردم در انجام دادن معاصى با يكديگر همكار و برادر شوند و در امر
دين و اجراى اوامر خداوند از يكديگر جدا و گريزان باشند، براى دروغ با هم دوستى
مىكنند، و بر سر صدق و راستى با يكديگر دشمنى مىورزند. در اين روزگار فرزند مايه
خشم شود، و باران سبب گرمى گردد، فرومايگان بسيار و نيكان كمياب شوند، مردم اين
زمان مانند گرگان، و سرانشان چون درّندگان و دسته متوسّط، طعمه آنان و مستمندان
بسان مردگانند، راستى، كاستى گيرد و دروغ شايع و بسيار گردد، به زبان اظهار دوستى
مىكنند، و به دل با يكديگر دشمنى مىورزند، مردم از اين كه فسق و فجور به آنها
نسبت داده شود مباهات مىكنند، و از پاكدامنى در شگفت مىشوند، و اسلام در دست
اينها به پوستينى مىماند كه وارونه به تن شود.»
[شرح]
(21078- 21056)
فرموده است: طبيب دوّار بطبّه.
اين جمله به طريق استعاره اشاره به خود آن حضرت دارد، زيرا او پزشك
بيمارى جهل و طبيب اخلاق نكوهيده و پست است، و اين كه او با طبّ خويش در سير و
گردش است كنايه است از اين كه وى براى درمان جاهلان و گمراهان