باز مىگرداند و هر گونه تباهى را براى آنها
اصلاح مىكند، و من بر شما بيم دارم كه دچار فترت جاهليّت و غرور شده باشيد،
كارهايى واقع شده كه گذشته و شما به آنها گرايش داشتهايد و از نظر من در اين كار
ستوده نبودهايد، بىشكّ اگر شيوه ديرين به شما باز گردد از سعادتمندان خواهيد
بود. تكليف من جز سعى و كوشش نيست و اگر مىخواستم بگويم مىگفتم كه خداوند گذشته
را بر شما ببخشايد.»
[شرح]
اين خطبه را با اشاره به مسائلى از توحيد و خداشناسى به شرح زير آغاز
فرموده است:
(38086- 38084)
1- لا يشغله شأن عن شأن:
هيچ كارى او را از كار ديگر باز نمىدارد زيرا باز ماندن از كارى يا
به سبب نقص قدرت و يا نارسايى دانش است، در حالى كه علم و قدرت حقّ تعالى بر همه
چيز احاطه دارد، در اين صورت هيچ مقدور و معلومى او را از مقدور و معلوم ديگر باز
نمىدارد، اين دو مسأله در كتابهاى كلام و حكمت به تفصيل توضيح داده شده است.
(38090- 38087)
2- لا يغيّره زمان:
گذشت روزگار در او دگرگونى پديد نمىآورد، زيرا او آفريننده زمان و
منزّه از آن است كه اين پديده بر او عارض گردد، از اين رو دگرگونى و تغيير به ساحت
مقدّس او راه ندارد، ديگر اين كه خداوند متعال واجب الوجود است، و هر چيزى كه در
ذات يا صفات دستخوش دگرگونى شود واجب الوجود نيست، بنا بر اين «آن كه تغيّر نپذيرد
تويى».
(38094- 38091)
3- و لا يحويه مكان:
هيچ جايى او را در بر نمىگيرد، زيرا خداوند متعال مبرّا از جسميّت و
لوازم آن است، و هر چه جسم نباشد بىنياز از امكان است، نتيجه اين است كه بارى
تعالى منزّه از مكان و لواحق آن است.
(38098- 38095)
4- و لا يصفه لسان:
يعنى هيچ زبانى نمىتواند خدا را آن چنان كه هست توصيف كند، زيرا
خداوند از هر گونه تركيب منزّه است، و در نتيجه عقل نمىتواند