(قزع): پاره ابرهاى پراكنده (قارّة): قرارگاه (حداب): جمع حدب، زمين
بلند (تهنوا): سست مىشويد، توهين الباطل: خوار گردانيدن باطل (فادح): سنگين
(مستثارهم): جاى جوش و خروش ابرها (أكمة): تپّه (ذعذعة): با هر دو ذال نقطهدار،
پراكندن
[ترجمه]
«پس از انس و همدمى از يكديگر جدا گشتند، و از اصل و ريشه خود دور و
پراكنده شدند، برخى به شاخهاى آويختند و به هر سو كه مايل گشت مايل شدند، تا اين
كه خداوند آنان را براى بدترين روزى كه بنى اميّه در پيش دارند مانند ابر پاييزى
گرد خواهد آورد، و مانند ابرهاى به هم پيوسته و انبوه ميان آنان سازش و همبستگى برقرار
مىسازد، سپس درهايى بر روى آنها مىگشايد، و از جايى كه برانگيخته مىشوند مانند
سيل ميان دو باغ (شهر مآرب) سرازير مىشوند آن چنان كه هيچ پشته و تپّهاى به حال
خود بر جاى نمىماند، و اين سيل را استوارى و پا برجايى كوه و بلنداى زمين از راه
خود بر نمىگرداند، خداوند آنان را در درون درّهها پراكنده، و سپس مانند چشمه-
سارها در زمين روان مىسازد، و به وسيله آنها حقوق گروهى را از گروه ديگر