گاهى به معناى هات (بده) آمده و در اين جا
به همين معناست و گاهى هم متعدّى مىشود مانند هلمّوا شهدائكم يعنى گواهان خود را
بياوريد.
(لا غرو): هيچ شگفتى نيست.
(جدح): آميخته كردن و آلوده ساختن (وبيىء): وبادار و واگير (أود):
كژى (شرب): بهرهاى از آب
[ترجمه]
در پاسخ يكى از يارانش كه پرسيده است چگونه شما را از اين مقام كه به
آن سزاوارتريد بر كنار داشتند ايراد فرموده است:
«اى برادر بنى اسدى! تنگ، مركبت سست است و جنبان، و مهار آن را
نابهنگام رها مىكنى [1]،
با اين همه حرمت خويشاوندى تو بر قرار، و حقّ پرسش پا برجاست، و اكنون كه
خواستهاى بدان: امّا اين كه در موضوع خلافت بر ما تسلّط يافتند، در حالى كه ما در
نسب از آنها برتر، و پيوندمان با پيامبر خدا (ص) استوارتر است براى اين بود كه
خلافت امرى مرغوب و برگزيده بود، گروهى نسبت به آن حرص ورزيدند، و گروهى ديگر بخشش
كرده از آن چشم پوشيدند، و داور ميان ما و آنها خداوند است و بازگشت در روز
رستاخيز به سوى اوست. (در اين جا امام (ع) به شعر زير تمثّل جست):
همانا روزگار پس از آن كه مرا گريانيد به خنده در آورد، به خدا سوگند
آن شگفت نيست، اى واى از اين امر عجيب كه شگفتى را به آخر مىرساند و بر كژى
مىافزايد، اين گروه كوشيدند نور خدا را كه در جايگاه خود مىدرخشيد خاموش كنند، و
راه جوشش چشمه إلهى را مسدود گردانند، و ميان من و خودشان آب را گل آلود و زهرآگين
سازند، اكنون اگر از ما و آنها
[1] اين مرد در روزهاى نبرد صفّين به اين پرسش پرداخته بود.
(مترجم)
[2] يعنى حادثه غارتگرى را كه فريادها در پيرامون آن سر داده شد
فروگذار- و بيا اين حادثه مهمّ راجع به پسر ابى سفيان را بشنو. مصرع نخست اين شعر
از امرء القيس است. (مترجم)