اين كه فرموده است: و اللّه ما سأله إلّا
خبزا (33112- 32923)
يعنى به خدا سوگند جز گرده نانى از او درخواست نكرد. تفسير آيهاى
است كه در خطبه ذكر شده است، و مفسّران نيز همين را در تفسير آيه مزبور نقل
كردهاند، صفاق بطن پوست زيرين شكم است و شفيف نازكى آن است كه مانع مشاهده آنچه
در پشت آن قرار دارد نيست، تشذّب لحم عبارت از تفرّق و پراكندگى گوشت است، واژه
مزامير براى صوت داود (ع) و لفظ ادام (نانخورش) براى گرسنگى و كلمه سراج (چراغ)
براى ماه و ظلال (سايه) براى مشارق و مغارب زمين، و فاكهه و ريحان براى رستنيهاى
زمين، و دابّه (چهارپا) براى پاها و واژه خادم (خدمتكار) را براى دستها استعاره
آورده است، وجه مناسبت در استعاره نخستين مشترك بودن آواز داود (ع) با نغمه مزمار
(قرهنى) است و اين آلتى است كه با دميدن در آن نواخته مىشود، نقل شده هنگامى كه
داود (ع) در محراب عبادت مزامير مىخواند وحوش و پرندگان بر او گرد مىآمدند تا از
لذّت آواى خوش و نغمه دلكش او بهرهمند شوند، مناسبت استعاره دوّم اين است كه همان
گونه كه نانخورش موجب قوام بدن است گرسنگى مايه قوام او بود، و مناسبت استعاره
سوّم مشاركت ماه و چراغ در دادن روشنايى است، وجه مشابهت استعاره چهارم اين است كه
او همچنان كه از گرما به سايه پناه مىبرد از سرما نيز به مشارق و مغارب زمين يعنى
به اين سو و آن سوى زمين رو مىآورد، مناسبت استعاره پنجم اين كه استفاده از
رستنيهاى زمين براى ذائقه و شامّه او همان گوارايى و خوشبويى را داشت كه ميوهها و
گلها براى ديگران گوارايى و لذّت دارد، وجه استعاره ششم و هفتم اين است كه از پاها
و دستهايش همان فايده را مىبرد كه از مركب و خدمتكار سود برده مىشود.
بارى چگونگى احوال پيامبران مذكور عليهم السّلام و درجه زهد و اعراض
آنها از دنيا و بطور كلّى اكتفاى آنها به پايينترين حدّ ضرورت در طعام و لباس از
امورى است كه معلوم و از طريق تواتر روشن است، امّا اين كه گفته شده