اين خيال توسعه مىيابد، و علل و اسباب
ديگرى آن را قوّت مىدهد، بويژه اگر شوهر، دخترش را گرامى بدارد و به او ارج نهد،
اين دشمنى به اوج خود مىرسد چنان كه اين امر از پيامبر خدا (ص) در باره فاطمه (ع)
نقل شده است، امّا سبب دشمنى دختر نسبت به زن پدر اين است كه خيال مىكند وى هوو و
دشمن مادر اوست و چون دشمن مادرش است ناچار دشمن او نيز مىباشد، و اگر مرد به زنش
ميل و رغبت نشان دهد اين خيال در دختر تقويت مىگردد، چنان كه نقل شده پيامبر خدا
(ص) عايشه را بر زنان ديگر خود ترجيح مىداده و به او رغبت داشته است، بديهى است
نفوس بشرى بويژه زنان در برابر امورى كوچكتر و بىاهميّتتر از اين بيتاب و خشمگين
مىشوند چه رسد به صدور چنين امرى از پيامبر گرامى (ص)، شكّ نيست كه اين كينه و
دشمنى به همسر فاطمه (ع) نيز سرايت مىكند، زيرا بسيارى از كينههايى كه در دل
مردان است به سبب زنان به وجود آمده است، يكى از حكما گفته است اگر در دنيا دشمنى
و كشمكشى يافتى كه به سبب زن پديد نيامده باشد سپاس خداوند را به جاى آور كه اين
امرى بس شگفت است، و فاطمه (ع) بسيارى از اوقات نزد شوهرش از عايشه شكايت مىكرد.
ديگر از اسباب دشمنى و كينه عايشه نسبت به امير المؤمنين على (ع)
موضوع قذف يا متّهم شدن عايشه است، نقل شده است كه على (ع) از جمله كسانى بوده است
كه به منظور حرمت پيامبر گرامى (ص) در برابر گفتار منافقان، طلاق عايشه را به آن
حضرت يادآورى كرده، و در آن هنگام كه پيامبر (ص) در اين باره با او مشورت فرموده
گفته است: إن هى إلّا شسع نعلك [1] همچنين
گفته است: از خادمه بازپرسى كن و او را بترسان و اگر بر انكار خود پافشارى كند او
را بزن، اين سخنان همه به گوش عايشه مىرسيد و چند برابر آنها را از ديگران كه
معمولا در اين گونه