براى تهديد و بيم دادن بنى اميّه، قهر و
قدرت خداوند را يادآورى و اوصاف او را بيان مىكند، كه او از دست يافتن بر هيچ
خواستهاى ناتوان نيست، و هيچ كس از زير پنجه عدالت او نمىتواند بگريزد، و به
دنبال آن در حالى كه بنى اميّه را مخاطب قرار داده به خداوند سوگند ياد مىكند كه
دنيا و حكمرانى در آن را در دست دشمنان خود خواهيد ديد، و صدق اين گفتار به سبب
انتقال حكومت از بنىاميّه به بنى عبّاس آشكار است. پس از اين در باره لزوم بيدارى
فكر در جهت به دست آوردن سعادتهاى باقى و خير جاويد و پذيرش موعظه و اندرز آغاز
سخن مىكند و مىفرمايد بيناترين چشمها آن است كه نظر در خير و نيكى دوخته باشد، و
شنواترين گوشها آن است كه اندرز را فرا گيرد و بپذيرد، و مراد از نگاه چشم (طرف
بصر) نگاه عقل است، و سمع نيز به طريق استعاره آمده است، يا اين كه منظور همان حسّ
بينايى و شنوايى است، به اين معنا كه بهترين ديدنيهاى چشم و شنيدنيهاى گوش آن است
كه به بيننده و شنونده فايده مطلوب را برساند، و اينها همان كمالات نفسانى است كه
از طريق علوم و اخلاق به دست مىآيد. و پس از تمهيد اين مقدّمه مردم را مخاطب قرار
داده و به آنها گوشزد مىفرمايد كه گفتار او را بپذيرند، و چراغ دل را به انوار
هدايت او روشن سازند و براى خود واژه مصباح (چراغ) را استعاره فرموده و با ذكر
شعله و استصباح (نور از چراغ گرفتن) آن را ترشيح داده است، و نيز واژه عين (چشمه)
را بر سبيل استعاره آورده است، و صفو (ناب)، ترويق (زلال كردن) و متح (دلو آب را
از چاه كشيدن) در ترشيح آن آمده است. و وجه استعاره نخست اين است كه آن حضرت مانند
چراغ، كه تاريكيها را مىزدايد و مردم را رهنمون مىشود، راهنما و پيشواى خلق است،
و جهت استعاره دوّم اين است كه مايههاى زندگى جاويد در پرتو وجود او به دست
مىآيد، همچنان كه آب چشمه سارها مايه زندگى مردم در اين دنياست، و ذكر صاف و پاكيزه
بودن آن از تيرگيها، اشاره به مراتب رسوخ آن حضرت در علم است، و اين كه هيچ گونه
غبار شبههاى نمىتواند زلال يقين او را مكدّر و آلوده سازد،