برخاستهاند، و واژه أخلاف را استعاره، و
بدان به انواع دستآوردها و خوشيهاى دنيا اشاره فرموده است و با ذكر واژه رضاع كه
به معناى شير خوردن بچّه از مادر است استعاره را ترشيح داده و با تشبيه دنيا به
ماده شتر، خوردن از پستان آن را بطور كنايه بيان فرموده است.
(20332- 20314)
فرموده است: و صادفتموها ... تا غير موجود.
واژه خطام (مهار) و وضين (تنگ چهار پا) را به گونه استعاره آورده، و
آن را با واژههاى قلق (اضطراب) و جولان (تاخت و تاز) ترشيح داده و به نحو كنايه
بيان فرموده كه برخورد آنها با دنيا پس از پيامبر خدا (ص) روند صحيحى نداشته و آن
چنان كه سزاوار بوده، اعمال آنها در چارچوب دين جريان نداشته است، و اين به سبب
ضعف حاكمان بوده است كه نتوانستهاند تباهيها را از جامعه مسلمانان دور و امور
آنها را اصلاح كنند، و وضع آنها شبيه ناقهاى بوده كه تنگ جهاز آن سست، و مهارش
لرزان و رفتارش نامنظّم و حالش ناموزون باشد، چنين مركبى پيوسته در معرض ناآرامى و
بىقرارى است، و ممكن است در حالى كه حركت مىكند برگردد و سوار خود را بر زمين
زند و به هلاكت برساند. سپس فرومايگى و پستى بنى اميّه را بيان، و حرام را از نظر
آنان به سدر بىخار تشبيه مىفرمايد، و وجه شباهت اين است كه بيمهايى كه خداوند بر
ارتكاب محرّمات و منهيّات داده به منزله خار در درخت سدر مىباشد كه همان گونه كه
خار در جهت خود مانع دسترسى به ميوه درخت است، وعيدهاى خداوند نيز مانع ارتكاب
محرّمات و منهيّات مىباشد، و چون برخى از امّت اسلام نواهى و وعيدهاى إلهى را از
خود دور شمرده و متوجّه خود نمىدانستند، و آنچه را حرام بود به جا مىآوردند، اين
وضع به منزله دست يافتن به درخت سدر بىخار شمرده شده است كه دسترسى و بهرهبردارى
از آن آسان مىباشد. و اين كه فرموده است حلال آن از دسترس دور و غير موجود
مىباشد، يعنى در ميان اين قوم كه بنى اميّهاند چنين است، و جائلا و قلقا در جمله
حال مىباشند.