يعنى در پايان كار، از من كالبدى بىجان و
بىحركت خواهيد يافت، كه آنچه را از خردمندى و سخنورى و نيرومندى او به خاطر داريد
از دست داده، و حركت او به سكون، و نطق او به سكوت مبدّل گشته است، و براى اين كه
آنها را دوباره مورد وعظ و اندرز قرار دهد مىفرمايد: تا اين كه از سكون و بىحركت
ماندن چشمهايم، و از كار افتادن اعضايم بر اثر مرگ، پند و عبرت گيريد.
(29857- 29843)
فرموده است: فإنّه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ.
اين سخنى حقّ و درست است كه طبع انسان از مشاهده آنچه در آن عبرت و
موعظه است، بيشتر متأثّر مىشود، و زيادتر پند مىاندوزد تا اين كه همان را به
زبان براى او توصيف كنند و شرح آن را به گوش او برسانند، هر چند با رساترين عبارات
و شيواترين كلمات باشد.
پس از اين امام (ع) با آنها آخرين خدا حافظى را به جا مىآورد:
فرموده است: و داعيكم (انشاء است نه خبر) وداع امرىء مرصد للتّلاقي،
يعنى: وداع و بدرود من با شما وداع مردى است كه آماده و مهيّاى لقاى پروردگار شده
است.
(29874- 29858)
فرموده است: غدا ترون أيّامى ... تا آخر.
اين گفتار امام (ع) تذكّر و هشدارى است در باره فضيلت و برترى خودش،
تا اين كه پيروانش بر متابعت از او پايدار و استوار باشند، و آنانى كه بر فضيلت او
آگاهى ندارند، و مقام او را در ميان مردم نمىدانند، هنگامى كه از ميان آنان رخت
بر بندد، و ستمكاران زمام امور آنها را به دست گيرند، و ناگزير پردههاى غفلت و
بىخبرى از پيش چشم بصيرت آنها برداشته شود، راه خدا را در پيش گيرند، و زمانى كه
اعمال زشت كسانى را كه بر جاى او نشستهاند بنگرند، منزلت و برترى او را بشناسند،
و بدانند كه مبارزهها و جنگهاى او و مطالبه خلافت، براى رسيدن به مقاصد دنيوى
نبوده، بلكه براى بر پا داشتن دين حق، و شيوههاى عدل، و خشنودى خداوند متعال بوده
است.