يابند اين چيزى است كه شايسته و مطلوب ماست،
و اگر دچار شكست شوند، عمر پناه و پشتيبان آنهاست، بر عكس اگر عمر خود به همراه
سپاهيان رهسپار جنگ شود، در صورت پيروزى لشكر، مطلوب همان است. و در صورت شكست سپاه،
چنان كه گفته شد براى مسلمانان پناهى باقى نمىماند كه بدان التجا جويند.
(29154- 29109)
فرموده است: فإنّك إن شخصت ... تا فيك.
اين جملات در بيان مفاسدى است كه در صورت بيرون رفتن عمر به همراه
سپاهيان، از دو نظر وجود دارد:
1- اين كه اسلام در اين زمان مانند شاخه نورسته، تازه و شكننده بود،
و دلهاى بسيارى از اعراب كه مسلمان شده بودند هنوز بر آن استقرار و اطمينان پيدا
نكرده بود، و اگر اينها به اعرابى كه هنوز مسلمان نشده بودند مىپيوستند، و بر
خروج عمر از مركز خلافت آگاه مىشدند، طمع آنها بر انگيخته مىشد، و سر به شورش
برداشته فتنه آنها حرمين شريفين (مكّه و مدينه) و ديگر شهرهاى اسلام را فرا
مىگرفت، در اين صورت آنچه خليفه از پشت سر از دست مىدهد خيلى مهمّتر از آن چيزى
است كه خواسته و در طلب آن شتافته است، و دشمنان از دو سو او را در ميان مىگيرند.
2- ايرانيان اگر دريابند كه عمر خود به جنگ آنها آمده است، براى دست
يافتن بر او كوشا شده و سخنها در اين باره خواهند گفت، در اين صورت اين امر آنان
را بر جنگ حريصتر و راغبتر خواهد ساخت. و عجم بيشتر از ديگران با او دشمنى دارد و
خواهان نابودى اوست.
(29177- 29155)
فرموده است: فامّا ما ذكرت من مسير القوم ... تا آخر.
اين سخنان در پاسخ گفتار عمر است كه به آن حضرت گفت: ايرانيان قصد
دارند كه براى جنگ با مسلمانان حركت كنند و من خوش ندارم كه پيش از آن كه ما به
جنگ آنها رويم آنها به جنگ ما آيند، امام (ع) به او پاسخ داد اگر اين امر ناخوش و
مكروه توست خداوند متعال بيش از تو آن را ناخوش مىدارد، و