عهده او واگذارم، حاضران گفتند: نظر خليفه
درستتر است، عمر گفت كسى را به من نشان بدهيد كه عراقى نيز باشد، آنان گفتند تو
خود به مردم عراق داناترى و آنها همواره نمايندگانى نزد تو فرستادهاند كه آنها را
ديدهاى و با آنان سخن گفتهاى، عمر گفت: آگاه باشيد به خدا سوگند مردى را به
فرماندهى اين سپاه مىگمارم كه فردا پيشاپيش آنها باشد، گفته شد او كيست؟ عمر گفت:
نعمان بن مقرن، گفتند او در خور اين كار است، و نعمان در اين زمان در بصره بود،
عمر به او نامه نوشت و وى را به فرماندهى سپاه منصوب داشت.
اكنون به شرح خطبه باز مىگرديم، فرموده است: بحذافيره يعنى: به
تمامى آن.
(29059- 29017)
فرموده است: إنّ هذا الأمر ... تا بالاجتماع.
اين كه امام (ع) جملات مذكور را سر آغاز سخن قرار داده براى اين است
كه رأى خود را كه پس از اين بيان مىكند بر اساس آن قرار دهد، از اين رو ضمن آن
تذكّر مىدهد كه اين امر يعنى امر اسلام، پيروزى آن به سبب فزونى لشكر و شكست آن
به علّت كمى سپاه نبوده است، و به صدق اين ادّعا اشاره و خاطرنشان مىكند كه اسلام
دين خداست و او آن را پشتيبانى و لشكريان آن را يارى مىفرمايد، و اينها سپاهيان
خدايند كه آنها را فراهم و با فرشتگان و مردمان آنها را يارى داده تا به اين مايه
و پايه رسيده، و در آفاق گيتى ظهور و بروز كردهاند، پس از آن وعده نصر و پيروزى و
جانشينى خود را در زمين به ما داده چنان كه فرموده است:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ[1]» و وعدههاى خدا قطعى است و تخلّفى در
آن نيست.
(29080- 29060)
فرموده است: و ناصر جنده.
[1] سوره نور (24) آيه (55) يعنى: خداوند به كسانى كه از شما ايمان
آوردهاند، و كارهاى شايسته انجام دادهاند، وعده مىدهد كه آنها را قطعا خليفه
روى زمين گرداند، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد.