دين صرف كردند، و اين پرسش همانند اين است
كه يكى از ما، در سختى و شدّتى قرار گرفته باشد و در اين حال مىپرسد برادرم
كجاست؟ سپس به بيان صفات پسنديده و اوصاف برجسته آنها مىپردازد تا رغبت شنوندگان
را در پيروى از روش ستوده آنها بر انگيزد، و از اين كه داراى چنين صفاتى نيستند
آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار دهد.
واژه أولادها منصوب به اسقاط حرف جرّ است زيرا فعل و لهوا بدون حرف
جر متعدّى به دو مفعول نمىشود، چنان كه در حديث آمده است: لا توّله والدة بولدها
(مادر را به واسطه فرزندش سرگشته و اندوهگين نكنيد)، زيرا آنان هنگامى كه آهنگ
جهاد مىكردند، چهار پايان بچهدار را سوار شده و آنها را از فرزندانشان جدا
مىساختند.
(24878- 24870)
فرموده است: و أخذوا بأطراف الأرض،
يعنى با تصرّف اطراف زمين آن را گرفتند، زحفا زحفا و صفّا صفّا هر دو
مصدر توكيدى براى فعل محذوف خود هستند و جانشين حال مىباشند.
(24907- 24884)
فرموده است: لا يبشّرون بالاحياء و لا يعزّون بالموتى (عن القتلى)
يعنى: آنان در اين راه به زنده خود توجّه نداشتند، و در صدد رعايت و
حفظ حيات او نبودند، تا اين كه اگر در جهاد سالم بماند مژده بقاى او را به آنان
دهند، و اگر كشته شود بر مرگ او بيتابى كنند، و به آنها تسليت گويند، بلكه آنها
براى جهاد در راه خدا، خويش را خالص و از هر گونه اغراضى جز اين، مجرّد ساخته
بودند، تا آن جا كه اگر در راه خدا كسى را مىكشتند، بر اين امر شادمان مىشدند،
هر چند او پدر، و مقتول فرزند او، و يا عكس اين باشد.
اين كه شب زندهدارى موجب زردى رخسار مىشود، براى اين است كه حرارت
بدن را تحريك مىكند و آب و رنگ پوست را تباه، و بدن را خشك، و صفرا را زياد
مىگرداند، و زردى رخسار، بويژه در افراد ضعيف مانند مردم مدينه و مكّه و حجاز از
آثار اين عوامل است.