(مره): جمع مارهة و اين به معناى چشمى است
كه تباه شده است يعنى چشمان آنها سپيد گشته بود.
(ركيّ): جمع ركيّه به معناى چاه است (سنّى له كذا): آن را براى او
نيكو و آسان ساخت (داء الدّوىّ): درد سخت، دويّ اسم فاعل از دوى (بيمار شد) صفت
براى داء و با موصوف خود از يك لفظ مىباشد.
(عقلت عليه كذا): او را بر آن پايبند كردم
[ترجمه]
«مردى از ياران آن حضرت برخاست و گفت: ما را از حكميّت منع كردى، سپس
ما را به آن فرمان دادى نمىدانيم كدام يك از اين دو دستور درستتر است. امام عليه
السّلام دستهاى خود را بر هم زد و فرمود:
اين سزاى كسى است كه پيمان را بشكند، و شرط بيعت را به جا نياورد،
هان به خدا سوگند هنگامى كه شما را به جنگ با سپاهيان معاويه فرمان دادم، به امرى
كه خوشايندتان نبود، ليكن خداوند خيرتان را در آن قرار داده بود وادار كردم كه اگر
در آن راه پايدارى مىكرديد، شما را راهنما بودم، و اگر از آن منحرف مىشديد، شما
را به راه مىآوردم و اگر سر پيچى مىكرديد چارهجويى مىكردم، و البتّه اين رأيى
درستتر و استوارتر بود، امّا به كمك چه كسى مىجنگيدم؟ و به چه كسى اعتماد مىكردم؟
مىخواهم درد را به كمك شما درمان كنم، و حال اين كه شما خود، درد من مىباشيد، من
مانند كسى هستم كه بخواهد خار را به وسيله خار بيرون آورد با اين كه مىداند ميل
خار به خار است.
بار خدايا! پزشكان اين درد جانكاه به ستوه آمدهاند، و آبكشان از
كشيدن ريسمانهاى اين چاه ناتوان گشتهاند، كجايند آنانى كه چون به اسلام فرا
خوانده شدند، آن را پذيرفتند؟ و قرآن را تلاوت كردند و به كار بستند، و هنگامى كه
به جهاد ترغيب شدند، مانند ماده شترانى كه شيفته فرزندان خويشند، واله و دلباخته
آن گشتند شمشيرها را از نيام بيرون كشيدند، و صف در صف اطراف زمين را فرا گرفتند.
برخى از اينها به شهادت رسيدند، و بعضى به سلامت ماندند، براى آنها كه زنده
مىماندند شاد نمىشدند، و در مرگ شهيدان به يكديگر تسليت نمىگفتند، چشمهايشان از
گريه شب سپيد شده، و