پيشواى مردم شام معصيت خدا را مرتكب مىشود
آنها از فرامين وى تبعيّت مىكنند. اين مقايسه را امام (ع) در فرق ميان خود و
معاويه مىآورد تا غيرت آنها را بر جهاد و پيروى از دستوراتش بر انگيزد (امّا وقتى
كه تغييرى در وضع آنها مشاهده نمىكند) اصحابش را تحقير و فضيلت دشمنان را نسبت به
آنها در جنگ و شجاعت استقامت بيان كرده سوگند ياد مىكند. كه مايل است معاويه
معاوضه طلا با نقره را انجام دهد (يكى از پيروان خود را بدهد و ده نفر از پيروان
امام را بگيرد، چنان كه ده درهم نقره را با يك دينار طلا معاوضه مىكنند) (18836-
18805) سپس امام (ع) خود را گرفتار پنج خصلت از پيروان خود مىداند. سه صفتى كه در
آنها وجود دارد و متناسب با يكديگرند و دو صفتى كه در آنها نيست سه صفت موجود در
آنها بدين قرار است: با اين كه گوش دارند كرند. با اين كه حرف مىزنند گنگند و با
اين كه چشم دارند كورند. جمع اين اوصاف با ضدّشان (يعنى در عين شنوائى كر بودن و
در عين حرف زدن گنگ بودن و در عين چشم داشتن كور بودن) موجب تعجّب گرديده و بيان
توبيخ آنهاست. مقصود اين است كه در مصالح دين و نظام امور دولتشان بر شنوايى و
گويايى و بينايى آنها نفعى مترتّب نيست. آن كه از شنوايى و بينائى خود سودى نبرده
و عبرت نگيرد و آن كه گفتارش مفيد فايدهاى نباشد، مانند كسى است، كه اين احساسات
را نداشته باشد. بلكه حال اين افراد بدتر است، زيرا شنوايى، گويايى و بينايى هرگاه
مفيد فايده نباشند، به نسبت آن كه اين ابزار را ندارد مضرّ خواهند بود (گاهى موجب
خلافكارى مىشوند و انسان به كيفر گناه آنها گرفتار مىآيد).
امّا دو صفتى كه در آن مردم وجود نداشت، يكى آن كه هنگام ملاقات و بر
خورد، صداقت در آزادگى نداشتند، يعنى بدليل آميزهاى كه از ترس، خوارى و فرار در
ذات خويش داشتند بهنگام برخورد و ملاقات، آزادگى و حريّت، بزرگوارى و صداقت از
آنها بروز نمىكرد؛ زيرا شخص آزادمنش از زشتى رذيلت و