ضعفى كه شما از خود نشان مىدهيد) مردم شام
بر شما مسلّط خواهند شد. البتّه اين غلبه و چيرگى آنها به اين دليل نيست كه از شما
بحق سزاوارترند، بلكه صرفا بدين سبب است كه آنها در اطاعت و فرمانبردارى معاويه
كوتاهى نمىكنند ولى شما در پذيرش دستور من تسامح و سستى از خود نشان مىدهيد
(شگفتآور است) همواره امتها از ستم واليان خود بيمناكند، امّا من از بيداد رعيت
خودم ترسانم! [1] شما را براى جهاد بر
انگيختم، نرفتيد!، سخن حق را گوشزدتان كردم نشنيديد!! در آشكار و نهان دعوتتان
نمودم. اجابت نكرديد. پند و اندرزتان دادم نپذيرفتيد! اى حاضرانى كه همچون
غايبانيد و اى بندگانى كه مثل اربابان عمل مىكنيد (بايد خيلى خيره سر باشيد) كه
حكمتها را بر شما مىخوانم از آنها فرار مىكنيد!، با مواعظ نيك و رسا پندتان
مىدهم از آن دورى جسته پراكنده مىشويد! هنگامى كه شما را براى جهاد با ستمگران و
طاغيان ترغيب و تشويق مىكنم، هنوز سخنم بپايان نرسيده، كه مانند «قوم سبا» متفرّق
مىشويد. (پس از تمام شدن گفتههاى من) دوباره به مجلس بازگشته و با پند و
اندرزهاى دروغين يكديگر را فريب مىدهيد! (شما به سرعت تغيير موضع مىدهيد) صبح
هنگام، شما را براه راست استوار مىدارم ولى بگاه شب به نزد من باز مىگرديد،
مانند كمان محكمى كه نه كسى قدرت صاف كردن آن را دارد و نه خودش قابليّت صاف شدن
را داراست.
آخر تا كى؟ ديگر، اندرز دهنده بستوه آمد ولى اندرز شنونده از مأيوس
بودن خود چيزى نكاست! (از پند دادن شما خسته شدم چرا اصلاح امور را محال
مىپنداريد؟) اى گروهى كه بدنهاتان حاضر و خردهاتان گم است! و خواستههاى شما
مختلف و گوناگون مىباشد، و رؤسايتان را گرفتار كردهايد.
[1] جانهاى ما فدايت باد، اگر تو نيز يك ديكتاتور بودى رعايا از تو
مىترسيدند و اگر اصلاح مردم را به بهاى فساد نفست مىخواستى همه از تو وحشت
مىكردند اما ... (م.)