و لفظ «ثمر» كنايه از علوم و اخلاقى است كه
متفرّع از اصالت نژادى پيامبر و پيشوايان مسلمين باشد، و بيان اين مطلب كه هيچ كس
دست رسى به اين مقام بلند را ندارد، كنايه از علوّ مقام و رموزى است كه پيامبر و
اولادش داراى آنها مىباشند. بدين توضيح و شرح كه بدليل بلندى مرتبه و يا بلحاظ
پيچيدگى اسرار و رموزى كه در وجود آنهاست، ممكن نيست كسى داراى آن رتبه و درجه
گردد و يا فكرش به كنه آن اسرار و رموز منتقل شود.
(18408- 18390)
قوله عليه السلام: فهو ايام من اتّقى إلى قوله: لمعه:
امام (ع) در عبارت فوق لفظ «بصيرة، سراج، شهاب، و زند» هر يك استعاره
از وجود پيامبر (ص) است.
جهت استعاره اين است كه رسول مكرّم اسلام سبب هدايت و ارشاد بود،
چنان كه چشم، چراغ و ... داراى حكمت روشنگرى هستند.
توصيف «سراج» به درخشش و «شهاب» به نورانيّت و «زند» به برق و جلا،
استعاره را ترشيحيّه كرده است.
محتمل است جهت استعاره در كلمه «زند» يعنى آتش گيره و به تعبيرى آتش
زنه، انتشار نورانيّت و علم از ناحيه پيامبر باشد. (آتش زنه بودن پيامبر (ص) بدين
سبب كه آن بزرگوار منشأ علم و هدايت براى خلق بود.)
(18419- 18409)
قوله عليه السلام: سيرته القصد:
روش پيامبر (ص) عدالت، ميانه روى، حركت بر طريق مستقيم و عدم انحراف،
دورى از افراط و تفريط بود و سنّت آن حضرت رشد و هدايت، يعنى پيمودن راه خدا به
لحاظ وظيفه هدايتى بود كه بر عهده داشت.
كلام پيامبر سخن فضل بود. يعنى گفتار پيغمبر اسلام (ص) جدا كننده حق
از باطل بود چنان كه كلام خداوند متعال «قول فصل» مىباشد و حكم پيامبر نيز جنبه
عدل را داشت، يعنى حدّ فاصل ميان دو رذيلت ستمگرى و ستمكشى بود.
(18433- 18420)
قوله عليه السلام: ارسله على حين فترة من الرّسل و هفوة من العمل