خستگى منصرف شدن نفس است از انجام كار،
بلحاظ تحليل رفتن قواى فكر و ضعف پيدا نمودن آن از عمل و يا به سبب عوارض ديگرى كه
بر نفس وارد مىشود و آن را از انجام كار باز مىدارد. چنان كه دانستى خستگى از
خصوصيات جسم و سستى آن مىباشد، و پروردگار جهانيان از داشتن جسم و سستيى كه از
ناحيه جسم بر نفس وارد شود پاك و منزه است.
14- قوله عليه السلام: بل نفذ فيهم علمه إلى قوله و غمرّهم فضله امام
(ع) در عبارت فوق چهار صفت- نفوذ علم، شمارش اعداد، گستردگى عدالت، و فراگيرى فضل-
را براى خداوند اثبات مىكند چنان كه چهار صفت: مشقّت، عروض عوارض، خستگى و سستى،
را از ذات حق تعالى نفى كرد؛ به تعبير ديگر در عبارت فوق چهار صفت ثبوتى را بيان
كرده است، چنان كه در عبارت قبل چهار صفت سلبى را آورده بود. بنا بر اين نفوذ علم
خداوند در ميان آفريدهها، در مقابل بمشقّت افتادن حق تعالى به لحاظ آگاه شدن بر
موجودات قرار گرفته و روشن بودن تعداد آفريدهها براى خداوند، در برابر فراموشى از
شمارش آنهاست و گستردگى عدالت پروردگار در باره همه موجودات در مقابل، خستگى
خداوند از نفوذ دادن امرش و اداره امور مخلوقات قرار دارد، زيرا معناى عدالت حق
تعالى، اداى استحقاق هر موجودى در مرتبه وجودش و برآوردن نياز وجودى مخلوقات از
زيادى و نقص بر حسب استحقاقى كه برايش در نظام حكمت الهى مقدر و مقرر گرديده است
مىباشد: چه مىدانيم كه عروض خستگى موجب اختلاف نظم در فعل خداوند مىشود. (با
اين كه مىدانيم اخلالى در نظم فعل خداوند وجود ندارد) فرو پوشيدن فضل خداوند همه
آفريدگان را در مقابل نفى سستى خداوند از انجام كارهايش آمده است، زيرا سستى فاعل
در كارش مانع از به پايان رسيدن و تحقّق وجودى يافتن آن مىباشد.
قوله عليه السلام: مع تقصيرهم عن كنه ما هو اهله: اين عبارت امام (ع)