(جبلّة): خلقت و آفرينش (و اوعز اليه بكذا):
مقدمة آنچه لازم بود به او گفته شود گفته شد (عقابيل): بقاياى بيمارى- سختيها-
عقبولة در اصل بمعناى زخمهاى كوچكى است كه بدليل بيمارى بر لب ظاهر مىگردد (ترح):
حزن و اندوه (فاقه): فقر و بى چيزى (خلج): گرفتن و كندن (اشطان): جمع شطن: ريسمان
(مرائر): ريسمانى كه نخهايش ظريف و لطيف باشد (تخافت): سخن سرّى گفتن، درب گوشى
حرف زدن (رجم بالظنّ): خطورات قلبى- به گمان در باره چيزى سخن گفتن- گمان كنى كه
واقعهاى اتّفاق افتاده است (غيابة): تاريكى عمق چاه (مصائخ الأسماع): پردههاى
گوش، سوراخ گوش (اصاخة): قوّه شنوائى- شنيدن، گوش فرا داشتن (ولائج): راههاى
ورودى- جايگاههاى دخول (اكمام): جمع كم به كسر كاف، غلاف شكوفه، پوشش گل (منقمع):
جاى اختفاء و پنهان شدن وحوش، پناهگاه شبانه حيوانات وحشى (لحاء الشّجرة): پوست
درخت (افنان): شاخههاى درخت (أمشاج): نطفه به خون آميخته (تعفو): محو مىكند
نابود مىسازد (شناخيب الجبال): قلههاى كوه (ذراها): بلندى كوهها (تغريد): پيچيدن
صداى پرندگان، در گلو (دياجير): جمع ديجور، تاريكى (سدفة): ظلمت تاريكى (ذرّ
الشّارق): طلوع كردن- برآمد (رجع الكلمة): پاسخ داد (نقاعة): محلّى كه در آن خون
جمع مىشود- كنايه از جاى تبديل شدن نطفه به علقه است (اعتورته): بر آن احاطه پيدا
كرد (عارفة): معروف شيئى شناخته شده (خلّة): فقر و بى چيزى (انعشه): او را از بى
چيزى و لغزش نجات داد
[ترجمه]
«پس از آفرينش آسمانها و سكونت دادن فرشتگان در آنها خداوند متعال،
زمين را بر روى موجهاى پرهيجان و لجّه درياهاى سرشار (مانند حيوان نر و هيجان
زدهاى كه بر حيوان ماده مىجهد) به طورى كه بر سرهم مىغلطيدند، و صداى مهيب