15- قوله عليه السلام: و لا قدحت قادحة الأحن فيما بينهم:
حقد و بدخواهى، كينهاى در ميان فرشتگان پديد نمىآورد. بدين توضيح
كه: كينه و بدخواهى، هيچ شرّ و بدى را در ميان آنها بر نمىانگيزد، چنان كه آتش
اطراف را شعلهور كرده و مىسوزاند، زيرا كه فرشتگان از قوّه غضب و شهوت بدورند.
(16634- 16615)
16- قوله عليه السلام: و لا سلبتهم الحيّرة ما لاق من معرفته
بضمائرهم الى قوله صدورهم:
معرفت و شناختى كه از حضرت حق در باطن ضمير خود دارند، حيرت و
سرگردانى، آن را از ميان نمىبرد.
با توجّه به اين كه حيرت و سرگردانى و ترديد عقل، در انتخاب يكى از
دو راهى است كه به مطلوب و خواست سزاوارتر باشد، و منشأ اين ترديد و دو دليها
درگيرى وهم و خيال با عقل مىباشد، فرشتگان حيران و سرگردان نمىشوند؛ زيرا قوّه
وهم و خيال در آنها نيست تا به حيرت و سرگردانى دچار شوند؛ پس حيرت و سرگردانى كه با
معرفت و شناخت آنان از خداوند آميخته شود و عظمت هيبت حق را از سينههاى آنها بر
طرف كند در آنها وجود ندارد.
هيبت كنايه از توجّه داشتن به عظمت خداوند است و لفظ «صدر» كه بمعنى
سينه است استعاره از ذات فرشتگان مىباشد.
(16643- 16635)
17- قوله عليه السلام: و لم تطمع فيهم الوساوس فتقترع برينها على
فكرهم:
وسوسهها در فرشتگان طمع نمىبندند، تا بر انديشه آنها غلبه كنند و
يا فكر آنها را بپوشانند پيش از اين وسوسه را تفسير كردهايم. فاعل براى فعل «لم
تطمع» يا مخفى و نهفته است، بدين فرض كه فاعل مضاف بوده و از جمله حذف گرديده، و
مضاف اليه در جاى آن قرار گرفته است؛ تقدير كلام «اهل الوساوس» بوده است كه منظور
از صاحبان وسوسه، شياطين مىباشند، (با اين توضيح معناى سخن چنين است، شياطين بر
انديشه فرشتگان پيروز نمىشوند).