با اين كه عظمت حق تعالى برتر و ارجمندتر از
اين است كه با خرد بشرى محاسبه و اندازهگيرى شود. چنين داورى و حكومت از فردى
صادر مىشود كه توهم بر او حاكم باشد و خداوند را به جسم و جسمانيات تشبيه كند.
اين نوع اعتقاد، در حقيقت كفر است، زيرا غير صانع را بجاى صانع گرفته
است و از طريق معرفت حق انحراف دارد، و انحراف از راه حق موجب هلاكت در وادى جهل
است.
بايد توجّه داشت، اين كه امام (ع) طالبان معرفت را به كتاب و سنّت و
توضيحات امامان معصوم (ع) ارجاع داده است، مقصود اين نيست كه فقط بظاهر شريعت
بسنده شود، بلكه منظور اين است كه از نورانيّت قرآن و سنّت و آثار پيشوايان
هدايتگر همواره تبعيّت شود.
در قرآن كريم و سنت رسول (ص) و سخن امامان معصوم آن قدر از اشارات و
توجّهات بر منازل سير و سلوك و لزوم انتقال از مراتب پست به مقامات بلند عرفان به
پا رسيده است كه قابل شمارش نيست، و مقام هر اهل مقامى را به وى شناسانده و از غير
اهلش مخفى داشتهاند، زيرا كتاب و سنّت و اهل بيت عصمت طبيبان نفوس هستند. بدان
سان كه طبيب بعضى از داروها را براى بعضى از بيماريها تجويز مىكند و آنها را
پادزهر و شفا مىداند، در حالى كه همان دارو را براى ديگرى زهر هلاك كننده، تشخيص
مىدهد و همچنين كتاب خدا و بيان كنندگان مقاصد آن يعنى انبيا و اوليا بعضى از
اسرار الهى را براى بعضى از سينهها قابل شفا مىدانند كه بايد به وى القا شود.
اما چه بسا كه القا عين همين رموز و اسرار براى افراد نااهل موجب گمراهى و كفر
شود. بنا بر اين مقصود حضرت از بيان جمله فوق اين است كه هر عقلى بايد به آنچه
اهليّت درك آن را دارد محدود شود.
مقصود امام (ع) از اكتفا كردن هر عقلى بر آنچه در توان اوست، مىباشد
و