زشتى و تيرهروزى نصيبتان باد، كه هدف تير
دشمنان قرار گرفتيد. آنان شما را چپاول مىكنند و شما به تقاصّ بر آنها هجوم
نمىبريد. با شما مىجنگند، و شما با آنها نمىجنگيد، خداى را معصيت مىكنند و به
كردار آنها راضى مىشويد.
در تابستان شما را فرمان تعقيب و سركوب دشمن دادم، بهانه آورديد كه
شدّت گرماست و تا سرد شدن هوا مهلت خواستيد، در زمستان فرمان، حركت به سوى دشمن
دادم، فرصت خواستيد، كه شدّت سرما را پشت سر بگذاريد. همه اين بهانهجوييها و عذر
طلبيهاى گرما و سرما، براى فراز از جنگ و پيكار با دشمنان خداست. به خدا سوگند
وقتى كه شما از گرما و سرما، مىگريزيد، از شمشير گريزانتر خواهيد بود.
اى نامردان مردنما! اى كه انديشهتان همانند خواب كودكان، و خردتان
همچون، نوعروسان پردهنشين است.
دوست داشتم كه هرگز شما را نديده و نشناخته بودم، چه شناختى كه به
خدا سوگند، پشيمانى و ندامت و غم و اندوه را به دنبال دارد خدا شما را بكشد! دلم
را از زخم و درد انباشتيد، و سينهام را از خشم آكنده ساختيد. اندوه را جرعه جرعه
به كامم ريختيد، و با سرپيچى از فرمان و خوار گذاشتنم، تصميم و تدبير را بر من
تباه كرديد، تا آنجا كه قريش زبان به طعن گشودند و گفتند: «پسر ابو طالب مرد شجاعى
است، ولى دانش جنگ ندارد»! خدا پدرهاشان را بيامرزد! كدام يك از مردان قريش در امر
جنگ از من بيناتر و با سابقهتر است!؟ هنوز دوران عمرم به بيست سال نرسيده بود، كه
در كار جنگ دست داشتم و در ميدان كارزار حاضر بودم، حال كه سنّم از شصت هم گذشته
است، چگونه به فنون جنگ آگاه نباشم! آرى، كسى را كه، فرمان نبرند، رأيى ندارد!»
[شرح]
(6108- 6071) خطبه بيست و ششم از خطبههاى معروفى است كه ابو العبّاس
مبرّد و ديگران آن را نقل كردهاند. دليل مشهور ايراد اين خطبه اين است كه، مردى
به نام