خوابيده داد مىزند و صورتش غرق در عرق شده
است و از رختخواب مىپرد.
همه اين حالات در رابطه با نفس اوست كه در خواب مشاهده مىكند، چنان
كه شخص بيدار، ناراحت مىشود. با وجودى كه در اطراف شخص خوابيده كه به ظاهر ساكن و
بيحركت است، نه شخص قاتلى وجود دارد و نه مار و كژدمى، بنا بر اين مار و كژدم و يا
قاتل در عالم خيال شخص خوابيده موجود است، فرقى نيست كه در بيدارى مارى به وى حمله
كند و يا در خواب، در ظاهر قاتلى قصد كشتن او را داشته باشد، و يا در باطن نفس. در
هر دو صورت رنجآور است.
3- مرتبه سوّم: بايد دانسته شود كه نكير و منكر و ديگر احوال قبر كه
موجب عذاب و ناراحتى شخص وفات يافته مىشوند اشخاص و يا مارهايى نيستند كه محسوس
به حس ظاهر مىباشند، بلكه مفهومش اين است كه روح گنهكار با جدا شدن از بدن قوه
خيال را هم با خود مىبرد، در عين حال هيئت بدنى او از اخلاق پست و ناروا پاك و
منزّه نيست، بلكه صفاتى از قبيل، كبر، ريا، حسد، كينه، طمع و جز اينها همراه با
آدمى كه گنهكار است مىباشند و انسان هنگام مرگ توجّه دارد كه چگونه روح از بدنش
جدا مىشود و هيئت خود را مشاهده مىكند. چنان كه در خواب چنين حالتى دارد و با
قوه خيال و توهّم خود را در ميان قبر مىبيند و درك مىكند كه درد و رنجها از طريق
اخلاق پست و ناروا به عنوان عقوبت حسّى بر او وارد مىشود. اين معنى در شريعت هم
ثابت شده است كه گناهان در ذهن انسانها به صورت شخص بد هيبتى در آمده و ميّت را با
پرسشهاى ترسناك آزار مىدهند و با صورت بسيار هولناك و صداى وحشتناكى او را مضطرب
مىسازند. آن گاه كه امتحانش مىكنند و زبانش به لكنت مىافتد، او را مىزنند و
عذابش مىكنند و نيز مارى را مشاهده مىكند كه او را مىگزد.
ولى اگر انسان سعادتمند باشد خوشيهايى كه از خلق نيكو و كارهاى
شايسته انجام داده باشد، با صورتى زيبا بالاتر از آن كه در تصوّرش آيد، برايش