سپس فرمود: مهاجران (يعنى قريش) بر حقانيّت
خود در امر خلافت چه استدلالى داشتند؟! عرض كردند، آنها دليل آوردند، كه شجره رسول
خدا (ص) هستند! حضرت فرمود: به شجره بودنشان براى پيامبر استدلال كردند، امّا از
ميوه درخت خاندان رسول يادشان رفته، آن را ناديده گرفتند و تباهش كردند!
[شرح] (11229- 11150)
منظور از «أنباء» خبر مشاجرهاى بود، كه بر سر خلافت، ميان مهاجر و
انصار، در گرفت و به گوش حضرت رسيد. خلاصه داستان از اين قرار است.
پس از وفات پيامبر (ص) انصار در سقيفه بنى ساعده، كه محلّى براى
اجتماع و سخنرانى بود، گرد آمدند. سعد بن عباده، براى انصار سخنرانى كرد، و آنها
را ستود و براى به دست گرفتن خلافت، تحريكشان كرد؛ و آنان را چنين مورد خطاب قرار
داد:
اى انصار سابقهاى كه شما در اسلام داريد، هيچ قبيلهاى از عرب
ندارد.
پيامبر خدا (ص) ده سال و اندى در مكّه، مردم را به عبادت رحمان دعوت
كرده جز اندكى به او ايمان نياوردند. آن تعداد اندك، قادر به ياريش نبودند، و از رسول
خدا مشكلى را نمىتوانستند رفع كنند. خداوند اين فضيلت را نصيب شما كرده و اين
كرامت را به شما ارزانى داشت، ايمان و اقرار به دين خود را روزى شما گردانيد.
شما در برابر مخالفان پيامبر (ص) سختگيرترين و بر عليه دشمنانش
سرسختترين افراد بوديد. سرانجام همه مخالفان پيامبر، فرمانبر وى شدند و شمشير شما
عرب را به زانو در آورد. خداوند وعده خود را در باره پيامبر به انجام رسانيد و او
را از دنيا به آخرت كوچ داد، در حالى كه از همه شما راضى و خوشنود بود. بنا بر اين
خود را آماده عهدهدار شدن امر خلافت سازيد. زيرا شما سزاوارترين افراد به اين امر
هستيد.
انصار در پاسخ سعد بن عباده گفتند: اگر موافقت كنى و آماده باشى ما
امر