فريب خورده. در حالى كه وى در نهايت بىخبرى
و سرگرم آرزوهاى دور و دراز است، دانستهاند. آرى بدين دليل است كه بىخبرى موجب
بزرگترين اندوه و بيشترين پشيمانى است، زيرا خود عمر، به زبان حال گواه و دليل
است. و در انجام گناه بر عليه انسان شهادت مىدهد. با وجودى كه عمر مىتوانست
وسيلهاى براى نيك بختى او باشد، حال سببى براى شقاوت و بدبختى و تيرهروزى او شده
است.
(شارح «ابن ميثم» در باره اعراب كلمات عبارت حضرت چنين توضيح
مىدهند) كلمه «اغفل» به عنوان حال منصوب است و «حسرة» به عنوان تميز، چنان كه
مىدانيم تميز براى ابهام از جمله است. ابهام معناى جمله بدين سان كه شخص دعوت شده
براى درك اين حقيقت، شگفت زده شود، و نداند كه از چه نظر مرگ براى شخص غافل ناراحت
كننده است؟ براى رفع ابهام مىگوييم. از جهت اندوه و حسرتى كه دارد مرگ برايش
ناگوار است.
در باره حرف لام در «لها» چند قول است:
1- لام به معناى استغاثه باشد، در اين صورت معنى سخن چنين است:
واى بر اندوه فراوان بىخبران.
2- لام، حرف جر باشد و چون بر ضمير داخل شده است به فتح خوانده
مىشود، و مناداى از كلام افتاده است. تقدير كلام از نظر معنا چنين خواهد بود:
اى مردم شما را فرا مىخوانم كه اندوه و حسرت بىخبران را ببينيد. با
در نظر گرفتن معناى دوّم، جمله «ان يكون» به دليل حذف حرف جر، در محلّ نصب است.
گويا چنين گفته شده است. چرا بىخبران در اندوه قرار مىگيرند؟
پاسخشان اين است، كه چون عمرشان، دليلى بر عليه آنها در روز قيامت
خواهد بود.