در حالى كه شمشيرش را حمايل داشت ملاقات
كرد. به او گفت حال كه زمان جنگ نيست به چه نيّتى شمشير بستهاى؟ ابن ملجم در پاسخ
گفت: قصد دارم بزرگ اين محلّ را به قتل رسانم. اشعث خدمت امام (ع) رسيد و وى را از
گفته ابن ملجم و جسارتش آگاه ساخت. حضرت فرمود: «هنوز كه مرا نكشته است؟!» به
روايت ديگر، روزى امام (ع) بر منبر خطبه مىخواند و اصحاب خود را پند و اندرز
مىداد. ابن ملجم كه روبروى منبر نشسته بود، سخنان حضرت را شنيد و با اشاره به آن
بزرگوار گفت: به خدا سوگند روزى اصحابت را از شرّ تو آسوده خواهم كرد. هنگامى كه
حضرت سخنرانى خود را به پايان رسانده قصد مراجعت به خانه را داشت، ابن ملجم را در
حالى كه مسلّح بود دستگير كرده به حضور آوردند. حضرت فرمود. مىخواهيد چه كنيد؟
عرض كردند او در باره شما چنين مىگفت! امام فرمود: «او را آزاد بگذاريد، هنوز كه
مرا نكشته است از جانب خدا براى من صيانت و حفاظت برقرار است.»
در اين عبارت حضرت «جنّة» را كنايه از توجّهات الهى به آماده كردن
اسباب حفاظت و نگهدارى خود در طول زندگى آوردهاند اين جمله «به صورت استعاره
بالكنايه از قضا و حكم خداوند به كار رفته، وجه تشبيه و استعاره اين است: بدانسان
كه شخص داراى سپر، از تير و ديگر ابزار جنگى صدمهاى نمىبيند، با فراهم بودن
اسباب زندگى، انسان، در امان بوده، از تيرهاى مرگ خطرى متوجّه او نمىشود «حصينة»
را براى سپر صفت آورده، و با ذكر اين صفت استعاره ترشيحيّه مىشود. بعلاوه دليلى
بر محكمى و استوارى سپر نيز مىباشد. منظور از كلمه «يومى»، روز من، وقتى است كه
ضرورتا بايد بميرد.
دور شدن سپر را، كنايه از منتفى شدن برخى عوامل و اسباب زندگى، كه
لزوما منجرّ به مرگ مىشود و تيرهاى بيمارى به هدف مىرسد آورده است.
امام (ع) تسليم كردن انسان به مرگ را به سپر نسبت دادهاند، بملاحظه