نادانى است. بدين منظور كه مردم، زندگى و
آخرتشان از بركت وجود انبيا و اوليا سامان يابد. وقتى كه معلوم شد هدف مورد نظر و
خواست واقعى امام (ع) از جنگ و صلح اين باشد، به دست آوردن اين مقصود از آسانترين
طريق اهميّت بيشترى دارد. بنا بر اين حضرت ناگزير بوده است كه جنگ را به تأخير
اندازد و هدايتيابى اهل شام را از طريق مسالمتآميز انتظار داشته باشد، بدين اميد
كه شايد افرادى را جاذبه عنايت خداوندى دريابد و لطف حق سبب پيوسته شدنشان به راه
خدا گشته هدايت يافته و به نورانيّت روشنائى، كمال و سعادت راه يابند و ديدگانشان
به نور رفتار و كمال امام روشن شود.
هدايتيابى آنها بدين طريق دوست داشتنىتر بود براى امام از اين كه
آنها را در عين گمراهى و ضلالت بكشد، هر چند تمام گمراهان با كولهبار گناهانشان
به محضر خداوند وارد گشته، و خود در گرو اعمال بدشان خواهند بود. چنان كه حق تعالى
مىفرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[1]» «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ
شَيْءٍ وَ لا[2]؛ با توجه به آيات كريمه گناه مردم شام
بر ضرر خودشان به حساب مىآيد كه به امام (ع) پشت كرده بودند. ولى امام (ع) با
توجّه به وظيفه امامت اميد به ارشاد آنها داشت و جنگ را به تأخير مىانداخت.
[1] سوره مدثر (74) آيه (38): هر نفسى در گرو عملى است كه انجام
مىدهد.
[2] سوره انعام (6) آيه (164): هيچ كس جز براى خود عملى انجام
نمىدهد و هيچ گناهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد.