هيچ كس نيست كه داراى اين خوشيها بوده، و
اين لذّتها و شادكاميها را داشته باشد، جز اين كه روشنيها را تاريكى، شيرينها را
تلخى در پى است. جوانى به پيرى، توانمندى، به بيچارگى، عزت بذلّت، و تندرستى به
بيمارى تبديل مىشود.
(9767- 9752)
سپس مىفرمايند: فلم يبق منها الّا سملة الى قوله لم ينقع
«از دنيا باقى نمانده است، جز اندكى، بسان مختصر آبى كه در ته ظرف
باقى مىماند ...»
اين عبارت براى بيان اندك و ناچيز شمردن، باقى مانده دنيا، بر تمام
اشخاص و افراد انسانى است، زيرا باقيمانده دنيا به نسبت باقى ماندن افراد در اين
دنياست.
پر واضح است كه مدّت زمان توقّف هر انسانى در اين دنيا كوتاه و ناچيز
است.
امام (ع) عبارت «سملة» را براى باقيمانده دنيا استعاره آوردهاند و
آن را به باقيمانده آب در ته ظرف و به جرعهاى از «مقله» تشبيه كردهاند، جهت
تشبيه كلام حضرت اين است كه «اگر تشنه، ته مانده ظرف آب را بمكد سيراب نخواهد
گرديد» يعنى همان طور كه شخص تشنه اگر مختصر آبى در ته ظرف و يا جرعهاى در «مقله»
بيابد و آن را بچشد سيراب نمىشود، دنياخواه و تشنه لذّتهاى آن، چنانچه باقيمانده
عمر خود را از لذايذ دنيا بچشد، تشنگىاش رفع نشده و دردش دوا نمىيابد. بنا بر
اين سزاوار اين است كه از دنياخواهى دست برداشته، هوس و شهوات خود را از دنيا قطع
كند. با توجّه به اين حقيقت است كه مىفرمايند:
(9774- 9768)
فازمعوا عباد اللّه الرّحيل ...
«بندگان خدا تصميم قطعى بر كوچ كردن از دنيا بگيريد». پس از تحقير
دنيا و ايجاد نفرت از آن دستور مىدهد كه بطور قطع از آن دل برداشته و تصميم جدّى
بر كوچ كردن گرفته، توجّه به خدا پيدا كرده، طىّ طريق به سوى خدا را آغاز كنند.
معناى كوچ كردن از دنيا همين توجّه پيدا كردن به خداست.
(9778- 9775)
پس از بيان اين حقيقت مىفرمايند: المقدور على اهلها الزوال:
«از بين رفتن دنيا امرى مقدر و حتمى است» با يادآورى اين موضوع كه به
ناچار دنيا از انسان جدا مىشود تمايل و رغبت افراد را نسبت به آن از ميان مىبرد،
و از