خير و نيكى پنداشتهاند اعراض كنند و از
كيفر بزرگ دنياطلبى و هر آنچه موجب ترس مىشود بهراسند.
3- نعمتهاى بزرگ خداوند را نسبت به خلق يادآور شده، عاليترين درجه
كوشش و بيشترين مرتبه تلاش را در اداى شكر، نارسا و غير كافى مىداند.
(9727- 9716) براى توضيح مطلب اوّل، كلام را چنين آغاز كردهاند الا
و انّ الدّنيا قد تصرّمت ...: «آگاه باشيد كه دنيا در حال گذر است و رفتن و سپرى
شدن را اعلان كرده است». منظور از واژه «تصرّم» در عبارت حضرت، گذشت لحظه به لحظه
دنيا، به نسبت باقيمانده زمان موجود است؛ و مقصود از: «آذن بانقضاء» اعلان كوچ
كردن به زبان حال است براى افرادى كه عبرت گيرنده باشند، بدين معنا كه دنيا براى
كسى باقى نخواهد ماند، منظور از جمله «تنكّر معروفها» تغيير و تبديل و دگرگونى
است. بدين شرح كه هرگاه انسان خوشيى از خوشيهاى دنيا مانند سلامتى، جاه و مقام، را
كه به آنها انس گرفته، داشته باشد، گمان مىكند كه آن لذّات پايدار هستند. با
لذّتها آشنا شده، آنها را خوب مىشناسد و به آنها دل بسته و انس مىگيرد امّا پس
از اندك زمانى خوشيها از بين رفته و به ضدّشان كه ناخوشى و نقمت است مبدّل
مىشوند، امورى كه معروف و شناخته شده بودند مجهول و ناشناخته مىشوند، سلامتى،
جاه و مقام، به بيمارى و بىاعتبارى تغيير مىيابد، چنان كه گويا سلامتى ناشناخته
است. دنيا همچون دوستى است كه ادّعاى صداقت دارد ولى در حقيقت صادق نيست و محبّتش
آميخته با دشمنى است.
(9751- 9728) مقصود از كلام حضرت كه «و ادبرت حذّاء» يعنى دنيا رو
برگردانده چنان كه گويى هيچ كس به چيزى وابستگى ندارد و بسرعت مىگذرد. لفظ
«ادبار» را كه به معناى پشت كردن است، براى از بين رفتن خوبيهاى زندگى افراد با
مردن و يا هر نوع زوال و از بين رفتن كه ناقض خوشيها باشد، براى دنيا استعاره
آورده است.