گول معاويه و شاميان را بخورد، و يا فرمان
مرا معصيت كند.
نظر من در اين باره اين است كه شما خويشتندارى كرده، به آرامى و
تأنّى عمل كنيد، هر چند آمادگى شما را نفى ننموده و آن را مىستايم. چشم و دماغ
اين موضوع را بررسى كرده، ظاهر و باطنش را سنجيدهام و در نهايت به اين حقيقت
رسيدهام، كه يا بايد به پيكار مخالفان برخيزم و يا به آنچه پيامبر (ص) از جانب
خدا آورده است، كافر گردم.
آرى براى مسلمين خليفهاى (عثمان) بود كه در ديانت چيزهاى جديدى را
بوجود آورد و براى مسلمانها مشكلاتى را ايجاد كرد. كجرويها را بوى تذكّر دادند، در
باره وى چيزها گفته و سرانجام بر او شوريده و او را تغيير دادند.»
[شرح]
(8933- 8905) مىگويم (شارح) پس از رسيدن آن حضرت به خلافت ظاهرى،
بسيارى از صحابه امام (ع) به دليل فراوانى گمانشان اين بود كه معاويه اطاعت نخواهد
كرد و به همين دليل پس از گسيل داشتن جرير، ياران آن بزرگوار پيشنهاد آمادگى براى
جنگ با شاميان را دادند.
روايت شده است. هنگامى كه تصميم رفتن جرير را آن حضرت مطرح كرد، جرير
عرض كرد به خدا سوگند، اى امير مؤمنان نفعى از يارى من به تو نخواهد رسيد، و اميدى
به فرمانبردارى معاويه هم ندارم. حضرت در پاسخ فرمودند: «قصد من از فرستادن تو
اتمام حجّتى است بر معاويه» و سپس نامهاى بدين مضمون نوشت:
«پس از حمد و سپاس پروردگار، بدان كه بيعت كردن مردم در مدينه با من،
براى تو الزامآور است، هر چند كه تو حضور نداشته، و در شام باشى.
زيرا مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند، همان افراد و با
همان ويژگى با من بيعت كردند. با وجود بيعت اكثريّت مردم، نه اقليّت حاضر حق دارد
كه مخالفت كند و نه افراد غائب مىتوانند بيعت وارد كنند. چه اين كه شوراى