(اف): كلمهاى است كه براى دلتنگى از چيزى به كار مىرود.
(غمرات الموت): حالت غشوهاى كه به هنگام مرگ دست مىدهد و عقل در آن
پوشيده مىشود و از كار مىافتد.
(زهول): فراموشى، اشتباه.
(يرتج عليكم): بسته مىشود، زبان از گفتار باز مىماند.
(حوار): گفت و شنود.
(مألوس): ديوانه، بىعقل.
(سجيس الليالى و سجيس الأوجس): همواره در طول شبها.
(زوافر: جمع زافره، زافرة الرجل): يار و مددكار شخص، قوم و خويشان
فرد.
(تعمهون): حيران و سرگردانيد.
(سعر: جمع ساعر، اسعار النّار): برافروختن آتش و شعلهور ساختن آن.
(امتعاض): خشم و غضب.
(حمس الوغى): شدت يافتن جنگ، بالا گرفتن سر و صدا.
(عرقت اللحم اعرقة): هرگاه بر استخوان گوشتى باقى نماند.
(شرفيه): به شمشيرهاى منسوب به شارف كه محلى است معروف به ساختن
شمشيرهاى خوب. گفتهاند دهى است از سرزمين عرب نزديك محلى به نام ريف.
(فراش الهام): استخوانهاى ظريفى كه زير استخوانهاى سر قرار دارد.
[ترجمه]
«اى مردم كوفه واى بر شما بس كه شما را ملامت و سرزنش كردم خسته شدم!
آيا دنياى باقى آخرت را به دنياى فانى سودا كرده و ذلت و خوارى را به جاى عزّت و
شرف برگزيدهايد؟ شرمآور است كه هرگاه شما را براى پيكار با دشمنان فرا خواندم
مانند كسانى كه به گرداب مرگ گرفتار آمده و بيهوشى به آنان دست داده باشد
ديدگانتان به دوران مىافتد، زبانتان لكنت پيدا مىكند سرگشته و متحير مىشويد،
چنين مىنمايد كه به ديوانگى گرفتار شدهايد و چيزى درك نمىكنيد. با اين وصف هيچ
وقت مورد اعتماد و اطمينان من نيستيد، و سپاه با شوكت و ركن