بود، ولى اگر اجزاى نيك و بد زمان را به
نسبت آنچه در كلّ جهان اتّفاق مىافتد در نظر بگيريم تفاوت زيادى در آنچه خير و شر
ناميده مىشود نيست.
براى همين است كه افلاطون، حكيم مشهور يونان، گفته است: مردم هر
زمانى مىپندارند كه روزگار آنها آخر الزمان باشد، زمان خود را از روزگاران پيشين
زشتتر و كم اهميتتر مىدانند. در صورتى كه نمىانديشند تا حق زمان گذشته و حال
را بخوبى ادا كنند. اين كم دقّتى و بىتوجّهى شايد به اين دليل است كه انسانها
ميان فرزندان زمان حاضر و كسانى كه مراحلى از عمر خود را سپرى كردهاند مقايسه
مىكنند، و مىبينند كه گذشت و جوانمردى در زمان حاضر نسبت به گذشته بسيار كمتر
شده است بى آن كه توجهى به علل و اسباب و هدف هر يك در دو زمان داشته باشند. ولى
اگر در مورد اتفاقات و حوادث دو زمان و علل و اسباب آن بدقت نگريسته شود، و بررسى
كامل در جريان امور دو زمان از قبيل نيرومنديها، ضعف، سستيها، امن و ترسها انجام
گيرد، زمان حاضر و زمان گذشته چندان تفاوتى با هم ندارند.
(7286- 7253)
حضرت فرمود: انّا قد اصبحنا ... حتّى تحلّ بنا
امام (ع) زمان را به دو صفت ستمگرى و سختى، مذمّت و بدگويى كرده است.
پس از نسبت دادن عدالت به زمان و شمارش اوصافى براى آن در مقايسه با نظام جهان و
بقاى آن صفاتى را، بد و شر دانسته است، و از آن ميان پنج صفت را يادآورى كرده است:
اوّل آن كه در اين زمان نيكوكار، بدكار قلمداد مىشود بدين شرح: بدكاران به دليل
كسالت و سستى به انجام فرامين خداوند بپا نمىخيزند، بخشش نيكوكار را معلول
رياكارى يا تظاهر يا ترس و يا طمع براى چيزى به حساب مىآورند. و ديگر فضيلتها و
رذيلتها نيز به همين حساب گذاشته مىشود. تمام اين امور براى سرزنش فضيلت، و از جهت
بدخواهى و حسد صورت مىگيرد، شايد، بتوانند نيكوكاران را از قماش خود به حساب
آورند و آنها را در بدكارى به خود وابسته سازند.