شود، چنان است، كه بخواهد با تير شكسته و
بىپيكان دشمن را مغلوب كند.
بخدا سوگند، پس از اين هرگز گفته شما را باور نخواهم كرد! و به يارى
شما طمع نخواهم داشت! و دشمن را با اظهار پشتيبانى شما نخواهم ترسانيد! شما را چه
مىشود؟ دواى درد شما چيست؟ علاج بيماريتان كدام است؟
دشمنان هم مثل شما بشرند! از چه مىترسيد؟ آيا بدون آگاهى سخن مىگوييد؟
و بدون پرهيز از گناه غفلت مىورزيد؛ و آيا به غير حق به چيزى طمع بستهايد؟»
[شرح] (6962- 6917)
سبب ايراد اين خطبه چنان كه نقل شده، كشتار و غارت ضحاك بن قيس بوده
كه پس از داستان حكمين و تصميم آن حضرت براى رفتن به طرف شام اتّفاق افتاده است. و
امّا توضيح مطلب:
هنگامى كه معاويه، دريافت كه ياران حضرت سر به نافرمانى برداشته، و
عدهاى از خوارج به دست او كشته شدهاند از فرصت استفاده كرد و ضحاك بن قيس را به
همراه چهار هزار سوار، به سوى عراق فرستاد و به او فرمان داد كه از كشتن مسلمانان
و غارت اموال آنان پروا نكند! او نيز دست به كشتار و غارت زد و بدينسان پيش آمد
تا در ثعلّبيه به عدّهاى از زائران خانه خدا برخورد. اموال آنها را غارت كرد و
عمرو بن عميس برادرزاده عبد اللّه مسعود صحابى حضرت رسول (ص) را با چند نفر از
يارانش به شهادت رسانيد. وقتى اين خبر تأسّف بار به حضرت امير (ع) رسيد، ياران خود
را جمع كرد و براى حفظ امنيّت سرزمينهاى متصرّفى خود كه به وسيله ضحاك بن قيس
اشغال شده آنان را در مورد رويارويى با دشمن به مشاوره طلبيد و از آنان يارى خواست
ولى بر خلاف انتظار، با عذر و بهانهها و زبونى و سستى آنها روبرو شد. حضرت در
توبيخ و مذمّت آنان اين خطابه را ايراد فرمود، كه پس از توضيح معناى واژههاى مشگل
خطبه، به شرح آن خواهيم رسيد: