جمع ماليات و خراج و از كارگران و
كاركنان همه شهرستانها.
أمّا بعد،
براستى كه من لشكرهائى گسيل داشتم كه بخواست خدا بر شما گذر خواهند كرد، من سفارش
آنچه را خدا بر آنها واجب كرده است نمودهام كه خود را از آزار و رنج دادن مردم
نگه دارند، من پيش شما مسلمانان و در برابر هر كه در پناه دارم از ديگران بيزار و
بري هستم از زيانكاريهاى لشكريانم مگر گرسنهاى از راه ناچارى براى رفع گرسنگى از
مال كسى بهره گيرد و راه ديگرى براى رفع نياز خود نداشته باشد، شما هر كه را كه
چيزى بستم از آنان بر گرفت خود او را بسزا برسانيد و از ستمش بازداريد.
و دست كم
خردان شهرستان خود را از زيان رساندن بلشكر و در آويختن با آنان جز در موردى كه
استثناء كردم كوتاه سازيد، و من خود بهمراه لشكرم و هر ستم و ناگوارى از آنها بشما
رخ داد و بر شما چيره شدند و چاره آنرا جز بكمك خداوندى نتوانيد بخود من مراجعه
كنيد و من بكمك خداوند و خواست خدا آنرا چاره كنم و نگون گردانم.
المختار
الستون
و من كتاب له
7 الى كميل بن زياد النخعي، و هو عامله على هيت: ينكر عليه تركه دفع من
يجتاز به من جيش العدو طالبا الغارة أمّا بعد، فإنّ تضييع المرء ما ولّى، و
تكلّفه ما كفى، لعجز حاضر، و رأى متبّر، و إنّ تعاطيك الغارة على أهل قرقيسا، و
تعطيلك مسالحك الّتي ولّيناك ليس بها [لها] من يمنعها و لا يردّ الجيش عنها، لرأى
شعاع، فقد سرت جسرا لمن أراد الغارة من أعدائك