شود، و فرشتگان اعمال دست از كار بكشند و
باسمان برشوند (كنايه از اين كه تن بكار دهيد پيش از آنكه عمر بسر آيد و مرگ بدر
آيد). پس بايد بگيرد هر كسى از خود براى خود (يعنى خويشتن را رنج دهد و كار كند تا
در آخرت او را بكار آيد)، و بايد بگيرد از زنده براى مرده (يعنى تا زنده است كارى
كند كه چون بميرد او را بكار آيد). و از دنياى فانى براى سراى جاودانى يا از بدن
فاني براى روح باقى، و از رونده و گذرنده براى دائم هميشگى (يعنى از دنيا براى
عقبى يا از تن براى جان).
مرديكه از
خدا بترسد و حال آنكه تا هنگام اجل فرصت دارد و عمل او مورد نظر است (يعنى تا زنده
است بعمل كوشد و براى روز تنگدستى خويش كارى كند) مرديكه چارپاى سركش نفس را لگام
زده و مهار كرده پس بلگامش وى را از معاصى باز مىدارد و بمهارش بسوى طاعت خدا
مىكشاند.
الخطبة
السادسة و الثلاثون و المأتان و من خطبة له 7 فى شأن الحكمين و ذم أهل
الشام
: جفاة
طغام، عبيد قزام، جمعوا من كلّ أوب، و تلقّطوا من كلّ شوب، ممّن ينبغي أن يفقّه و
يؤدّب، و يعلّم و يدرّب، و يولّى عليه و يؤخذ على يديه، ليسوا من المهاجرين و
الأنصار، و لا من الّذين تبوّأو الدّار، ألا و إنّ القوم اختاروا لأنفسهم أقرب
القوم ممّا يحبّون، و إنّكم اخترتم لأنفسكم أقرب القوم ممّا تكرهون، و إنّما عهدكم
بعبد اللّه بن قيس بالأمس يقول: «إنّها فتنة فقطّعوا أوتاركم و شيموا سيوفكم» فإن
كان صادقا فقد أخطأ بمسيره غير