responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي    جلد : 1  صفحه : 315
و اين دليل بر تجرد نفس است . و علاوه بر نفس صورتها هم مجرد مي‌باشند. اگر آن صورتها مادي باشند و در ماده منعكس شوند بايد در قوه حافظه كوچك شوند، مانند عكسي كه بر فيلم منطبق مي‌شود، در حالي كه صورتها با همان بزرگيشان در قوه خيال محفوظند.

بحث تجرد را نمي خواهيم مطرح كنيم چون در درسهاي قبل گفته شده است . پس قوه خيال حافظ صورتها و حس مشترك مدرك صورتهاست . حال ما غير از صوري كه ادراك مي‌كنيم يك قسم معاني را هم ادراك مي‌كنيم، حيوانات هم همين معاني را ادراك مي‌كنند، مثلا گوسفند نسبت به گرگ احساس دشمني و نسبت به بچه اش احساس مهرباني دارد، همين كه گرگ را مي‌بيند مي‌ترسد و آن ترس و وحشت او يك حالتي است كه ادراك مي‌كند، و ما هم ترس را ادراك مي‌كنيم، و اين ديگر صورت نيست، يعني از راه دست و گوش و چشم و... به ما منتقل نشده است، ترس و محبت و ادراك محبت و دشمني از سنخ معنويات مي‌باشند نه از قبيل صورتها، مدرك اينها قوه واهمه است، پس قوه واهمه معاني جزئي را ادراك مي‌كند و حافظ معاني نامش حافظه مي‌باشد.[1]

قوه متصرفه يا قوه مفكره

ما يك قوه ديگر در باطن داريم كه اين قوه صورتها را به صورت، و معاني را به معاني، و يا صورتها را به معاني ضميمه مي‌كند; مثلا مي‌گويد: آن گرگ دشمن است، گرگ صورت است كه حس مشترك آن را ادراك مي‌كند و دشمني معنايي است كه بر او حمل مي‌شود، و آن را واهمه ادراك مي‌كند، ولي قوه متصرفه در اينجا صورت و معني را به هم ضميمه مي‌كند.

قوه اي در شما هست كه مثلا سر يك الاغ را به بدن يك انسان ضميمه مي‌كند و

[1] اسفار، ج 8، ص 218
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي    جلد : 1  صفحه : 315
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست