نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 198
فعل ماضي است و فعل ماضي هم دلالت بر زمان دارد و هم دلالت بر
حدوث، و معناي حادث اين است كه نبود و بود شد.
دوم : "كان ناقصه" كه بر زمان و نسبت دلالت ميكند نه بر حدوث ; مثل "كان زيد
قائما" زيد قائم بود، كه اين هم دلالت بر زمان دارد و هم بر نسبت ; يعني نسبت بين
زيد و قيام .
سوم : "كان زائده" كه معنا ندارد.
در اينجا كه حضرت ميفرمايد "كائن" اين لفظ اسم فاعل از "كان تامه" ميباشد و
بر حدوث دلالت دارد، ميفرمايد: خدا كائن است ; يعني وجود دارد اما چنين
نيست كه حادث باشد، چون "كان" بر زمان و حدوث دلالت دارد، خدا نه زمان دارد
و نه حدوث، خدا قديم است، حادث آن است كه مسبوق به عدم باشد، يعني يك
چيزي نبوده و بعد "هست" بشود; اما فكر نكنيد كه اين بدان معناست كه خدا زمان
و حدوث داشته باشد، نه چنين نيست بلكه وجودي است قديمي :
"كائن لا عن حدث"
(موجود است اما نه اين كه حادث شده باشد.)
"عن" به معناي "من" نشويه است، يعني وجود خدا ناشي از حدوث نيست كه
حادث شده باشد.
كائنات، مبدعات و مخترعات
فلاسفه يك اصطلاحي دارند كه موجودات عالم ماده را كائنات ميگويند،
موجودات مجرد را مثل عقول مبدعات ميگويند، افلاكي را هم قائل بودند كه به
آنها مخترعات ميگفتند.
به اصطلاح فلسفه "كون، اختراع و ابداع" با هم فرق دارند; "كون" يعني بودن، در
موجوداتي است كه هم ماده دارند و هم مدت، يعني هم زمان دارند و هم ماده،
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 198