نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 191
است كه هم وجود و هم علم و هم قدرت است . عالم بودن او مستلزم اين
نيست كه ذات، وراي صفت باشد; حتي چيزي كه عين علم باشد آن هم عالم
است . در علم اصول هم گفته اند كه وقتي ما مثلا ميگوييم ابيض در ذهنمان گچ
مجسم ميشود و گچ سفيد است، حالا اگر اين گچ سفيد را بتوانيم گچ بودنش را از
آن جدا كنيم و سفيدي بماند آن وقت كدام ابيض است ؟ گچ يا سفيدي ؟ سفيدي
ابيض است، پس بياض ابيض است ; اينجا هم علم عالم است . در نتيجه خدا هم
وجود است هم علم هم حيات هم حي . پس كمال اخلاص اين است كه خدا را
خالص از صفات كنيم، هم از صفات نقص و هم از صفات كماليه اي كه زائد بر ذات
باشند.
لوازم باطل زائد بودن صفات بر ذات
"فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه"
(پس هر كس خداي تعالي را به صفتي متصف نمايد او را به چيزي مقرون كرده، و هر كه او را
با چيزي مقرون كند او را دو چيز دانسته است .)
اين همان كاري است كه اشاعره ميكردند كه هشت قديم قائل بودند; وقتي كه
دوتا شد هر دو واجب الوجودند; زيرا نمي توان گفت صفت خدا ممكن الوجود
است، پس خدا و صفتش دوتا واجب الوجود ميشوند و در واجب الوجود بودن
با هم شركت دارند.آن وقت چون دوتا ميشود دوتا بودنش احتياج به مابه الاشتراك
و مابه الامتياز دارد، در نتيجه خدا جزء پيدا ميكند، يك جزء مشترك و يك جزء كه
مابه الامتياز است :
"و من ثناه فقد جزأه ، و من جزأه فقد جهله"
(و هر كس او را دو تا فرض كرد او را داراي جزء دانسته، و كسي كه خدا را داراي جزء
فرض كند او را نشناخته است .)
زيرا دوتا شدن به اين است كه يك مابه الاشتراك و يك مابه الامتياز داشته باشد،
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 191