نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 152
هستيد; مثل عكس، انسانهاي واقع بين اول حقيقت هستي را مييابند و آن را
درك ميكنند كه همان ذات حق تعالي است، و سپس به جلوه هاي او توجه ميكنند;
ولي ديگران عكسها و جلوه ها را واقعيت ميپندارند و از آنها به علت اصلي
توجه ميكنند. پس چنانچه اشاره شد در برهان صديقين از راه علت يعني خدا به
معلولها و جلوه هاي او پي برده ميشود، بر خلاف روند سه برهان قبلي كه از راه
معلول پي به علت اصلي يعني خدا برده ميشد.
مضمون برهان صديقين در دعاي عرفه
امام حسين (ع) در قسمتي از دعاي عرفه ميفرمايد: "كيف يستدل عليك بما هو
في وجوده مفتقر اليك"[1] چگونه ميتوان به وسيله آثاري كه در وجود خود محتاج
تو هستند بر وجود تو استدلال نمود؟ حضرت (ع) راههايي را كه ديگران ميخواهند
از موجودات پي به خدا ببرند تخطئه ميكند و ميفرمايد: خدايا چگونه
استدلال ميشود بر وجود تو به وسيله چيزي كه به تو محتاج است ؟ چطور
به واسطه چيزي كه خودش عين فقر به توست و جلوه و وابسته توست بر وجود تو
استدلال كنم ؟
آدم خيلي بايد كج بين باشد كه عكس را ببيند و صاحب عكس را نبيند و بخواهد
به وسيله عكس پي به صاحب عكس ببرد، چشمهاي ضعيف از عكس ميخواهند
به صاحب عكس برسند، لكن چشمهاي باز ابتدا صاحب عكس را ميبينند و بعد
جلوه هايش را.
"أ يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك" آيا موجودي غير تو ظهوري دارد كه آن
ظهور و پيدايي را تو نداشته باشي ؟! يعني آيا عكس ظهور دارد و صاحب
عكس ظهور ندارد؟ "حتي يكون هو المظهر لك" تا او سبب پيدايي تو شود، تا اين عكس