responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي    جلد : 1  صفحه : 150
سبب مي‌شود كه ماهيت را از آن انتزاع كنيم، چون حد دارد، اين حد از جلوه و از معلول بودن پيدا شده است .

حال ما به مسأله ماهيات كه مفاهيمي انتزاعي است كاري نداريم، ما فقط به نفس واقعيت و هستي كه عين خارجيت و واقعيت است نگاه مي‌كنيم . اگر "هستي" فقط "هستي" باشد هستي غيرمتناهي است و حد ندارد، پس ضرورت دارد و عين وجوب است، وجوب به اين معني است كه خودش خودش است و وابسته نيست ; و اگر جلوه و وابسته باشد، اين وابسته خود محتاج به صاحب جلوه است . پس هستي غيرمتناهي چون صرف هستي است واجب الوجود است، ولي هستي هر يك از موجودات ديگر جلوه و نقشي است از آن هستي غيرمتناهي .

وقتي مي‌گوييم هستي واقعيت است، اگر فقط واقعيت و وجود باشد غيرمتناهي است، و اگر غيرمتناهي نباشد پس وابسته است و وابسته بدون تكيه گاه فرض نمي شود. حاجي سبزواري كه فرموده است :
"اذا الوجود كان واجبا فهو ____ و مع الامكان قد استلزمه"[1]

به همين معنا اشاره دارد; يعني اگر وجود غيرمتناهي است و به نحو وجوب است پس واجب الوجود است، اما اگر اين وجود امكان دارد نه وجوب قهرا جلوه است و جلوه بدون صاحب جلوه نمي شود.

از طرفي نمي توان گفت كه وجودهاي متباين در خارج هست، چون مفهوم وجود مفهوم واحد است [2] و مفهوم واحد حكايت از حقيقت واحد دارد. فرض اين است كه وجود اصيل است و واقعيت از آن وجود است و از طرفي مفهوم وجود مفهوم واحد است پس مفهوم وجود حقيقت واحد دارد، اين حقيقت واحد يك مرتبه غيرمتناهي دارد كه فقط هستي است و مراتب ديگر جلوه آن مي‌باشند،

[1] شرح منظومه سبزواري، ص 146
[2] و سابقا گفته شد: مفهوم واحد را نمي توان از حقايق متباين انتزاع نمود.
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي    جلد : 1  صفحه : 150
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست